کار بدون توقع
با وجود فضاي رسمی دادستانی، فضایی صمیمی را به وجود آورده بود. به خاطر ویژگی هاي اخلاقی اش، دیگران به راحتی میتوانستند رابطه برقرار کنند. هیچ کسی در سخت کوشی و دقت در کار قضایی به پاي او نمی رسید. هر روز از صبح علی الطلوع سر کار حاضر می شد. ١٨ساعت کار کردن (آن هم کار پرمشغله ایشان) واقعاً دشوار بود. قلبا عقیده داشت که باید خودش را به سختی بیاندازد، تا یک گوشه از مملکت پا بگیرد. با اینکه دائما سر کارش با مجرم و متهم بود، در نهایت احترام و در عین حال با قاطعیت و قانونمداري، با آنها رفتار میکرد.
کار و درس و زندگی
پدرش از منبري هاي معروف خراسان بود. هنوز سید ابراهیم پنج سالش تمام نشده بود که درگذشت، اما پدر، دو پسر و دو دخترش را طوري تربیت کرده بود که با سختی آشنا بودند و نازپرورده نبودند. سید ابراهیم تابستانها براي خودش کار و کاسبی راه انداخته بود؛ از دستفروشی در خیابان هاي منتهی به حرم امام رضا علیه السلام تا کار طاقت فرسا در مرغداري. بعدها که طلبگی را انتخاب کرد هم تابستان هایش را به کار میگذراند. خرج و مخارج خانه و پول کتابهاي درسی اش را از این راه بدست می آورد. آن روزها زندگی کردن با ٥ تومان شهریه سخت بود. دیر به دیر می توانست براي مادر و خواهرش گوشت و برنج بخرد. هر از چند گاهی که حق الزحمه خوبی به دستش می رسید کمی گوشت میخرید و به خانه میبرد.
دادستان جوان انقلاب
وقتی مسئولیت دادستانی کرج را به عهده گرفت فقط ۲۰ سال داشت. جوانترین دادستان انقلاب بود آن هم در شهري مثل کرج. بسیاري از طاغوتی ها در کرج ملک و املاك داشتند. پاتوق بسیاري از ساواکیها و ضد انقلاب هم کرج بود. با این حال سید ابراهیم جوان از پس مدیریت دادستانی به خوبی برآمد. آیت الله قدوسی که آن روزها دادستانی کل انقلاب را به عهده داشت از عملکردش راضی بود، براي همین دادستانی استان همدان را همزمان به عهدهاش گذاشت. سید ابراهیم با اینکه به ظاهر جوان بود اما عاقلانه تصمیم میگرفت و دچار احساسات نمیشد. همین ویژگی بود که نظر آقاي قدوسی را جلب کرده بود.
دادستان جوان انقلاب
وقتی مسئولیت دادستانی کرج را به عهده گرفت فقط ۲۰ سال داشت. جوانترین دادستان انقلاب بود آن هم در شهري مثل کرج. بسیاري از طاغوتی ها در کرج ملک و املاك داشتند. پاتوق بسیاري از ساواکیها و ضد انقلاب هم کرج بود. با این حال سید ابراهیم جوان از پس مدیریت دادستانی به خوبی برآمد. آیت الله قدوسی که آن روزها دادستانی کل انقلاب را به عهده داشت از عملکردش راضی بود، براي همین دادستانی استان همدان را همزمان به عهدهاش گذاشت. سید ابراهیم با اینکه به ظاهر جوان بود اما عاقلانه تصمیم میگرفت و دچار احساسات نمیشد. همین ویژگی بود که نظر آقاي قدوسی را جلب کرده بود.
گره گشایی از کار ولینعمتان انقـلاب
تازه انقـلاب شـده بود و اقتصاد کشور رونق لازم را نداشـت. عدهاي هم از روسـتاها به شهرها آمده بودند و به دنبال کار بودند. پیاده روهاي اصلـی کـرج پـر شـده بـود از دست فروشهایی کـه عبـور و مـرور مـردم را بـا مشـکل رو به رو کـرده بودنـد. سید ابراهیم ایـن گـره را بـاز کـرد، امـا نـه بـا دنـدان، بلکـه بـا دسـت! دسـتور داد، جایی را بـراي دست فروشها پیـدا کننـد تا به آنجا منتقل شوند. با این کار هم زندگی و رفت و آمد مردم راحت شد، هم دست فروشهاي مسـتضعف از کار بیـکار نشـدند. آن روزها امام به مسئولین سـفارش کـرده بـود کـه اینها ولینعمتان انقـلاب هستند.
بی تعارف، حتی با رئیس جمهور
مسـئول دفتـر رئیس جمهـور پشـت خـط بـود. سـید ابراهیـم بیسـت سـاله، دادسـتان کـرج، تلفـن را برداشت. «شما فلانی را بازداشت کردید؟ رئیس جمهور دستور میدهد هر چه زودتر آزادش کنید.» در ذهنـش مـرور کـرد یادش آمد این آقا تخلـف سـنگینی داشـته از نزدیکان رئیس جمهور است. بعد گفـت: »بـه آقاي بنی صدر سلام بنـده را برسانید و بگویید این تصمیم دادسـتان و قاضـی اسـت و هیچ کس حـق لغـو حکم قاضی را ندارد.« مسئول دفتر رئیس جمهور که عصبانی شـده بـود، با لحـن تندي خطاب به او گفت: »شما می فهمید چه میگویید؟! ایـن دسـتور رئیس جمهـور اسـت.» او هم بـا آرامش همیشـگی جـواب داد: «ایـن خواسته رئیس جمهـور، دخالـت در کار دادسـتانی اسـت و قانـون بـه ایشـان چنین حقی نمیدهد.» مسئول دفتر کـه از قاطعیت او عصبانی شده بود، بدون خداحافظی ارتباط را قطع کرد و بنی صدر هم دیگر پیگیر آزادي آن فـرد نشد.
بالاتر از قانون!
از طـرف آقاي خلخالـی حکـم داشـتند تـا بـا قاچاق مـواد مخـدر مبـارزه کننـد. سـلاح داشـتند و بـه هیـچ قانـون و رویـهاي اهمیت نمیدادنـد. تحـت عنـوان دادگاه ویـژه مبـارزه بـا مـواد مخـدر جـاده را میبسـتند، خودروهـا را می گشـتند و هـرکس را که میخواستند دستگیر و گاهی اوقات اجراي حکم میکردند. تعـدادي از مسـئولین نیـز از آنها حمایـت میکردنـد. امـا سـید ابراهیـم جـوان بـر سـر قانـون بـا کسـی تعـارف نداشـت. رفـت خدمـت آیت اﷲ قدوسـی بـراي شـکایت. ایشـان گفت کـه ایـن مسـئله در جاهـاي دیگـر کشـور هـم بـه وجود آمـده و قـرار اسـت بـا امـام مطـرح کند. سـید ابراهیـم امـا گفـت کـه قضیـۀ کـرج را شـخصا حـل خواهـد کـرد. بـه محـل تجمـع آنهـا رفـت و اسلحهشان را ضبط کرد و افـراد متخلـف را تحویـل دادگاه انقـلاب داد. آقـاي خلخالـی زنـگ زد بـراي بازخواسـت.
پرسـید: «شـما اقـدام کردید بـه گرفتن اعضاي این دفتـر؟»
سید ابراهیم گفـت: «بلـه!» خلخالـی بـا عصبانیـت جـواب داد: «بالاتـر از تـو هـم نمی توانـد این کار را انجـام بدهـد».
سـید ابراهیـم بـا صدایـی مطمئـن و آرام گفـت: «مـن ایـن کار را کردم و شد و به بالاتر از ما هم سـلام برسانید، اگر در کرج مـن مسـئول هسـتم، نمیگـذارم کار غیرقانونـی انجـام بشـود.» این حرکت، شاید اولین مقابله جدي با اقدامات خودسرانه در کشور بود.
رفع درد غربت
کـرج آن روزهـا شـهري بـود کوچـک، در حاشـیه تهـران کـه جنگ زدههاي از خانه رانده و از تهـران مانده، بـه آن پنـاه میآوردند. وضعیت نامناسـب اسـکان جنگ زدهها را کـه دیـد، بـا اینکـه در حیطـۀ وظایفـش نبـود و کسی از دادستان جوان شهر انتظاري نداشت، تصمیم گرفت برایشان کاري کند. آنقدر رفت و آمد و پیگیري کرد تا براي بسیاري از جنگ زدههاي آواره در کرج، خانه فراهم شد. احتمالا جنگ زدههاي آن روز، هنوز از طلبه جوانی که پیگیر کارهاي اسکان شان در شهر غریب بود، خاطرات خوشی دارند.
حقِستان
شایعه کرده بودند «وابسـتۀ رژیـم شـاه» اسـت و باید اموالش مصـادره شـود. چندین خانه و ویـلا در کرج داشت. یک کارخانه بزرگ هم داشت. عـدهاي از کارگرانـش راه افتـاده بودنـد و بـه بهانـۀ طاغوتی بـودن میخواسـتند کارخانه را از چنگش بیرون بیاورنـد؛ کاري کـه در جاهـاي دیگـر کشـور هم انجـام و باعث نابودي کارخانهها شده بود. دلایلـش را کـه بـراي دادگاه اقامه کرد، سـیدابراهیم حکم را برگرداند. اموال مصادره اي را پس دادند، بدون تعارف. چون پاي «حق» در میان بود و دادستان جوان روي حق مردم، خیلی حساس بود.
هدیه ویژه دادستان!
آمده بود دادستانی و میگفت در جوانشـهر کرج، چندین قطعه زمین ۴۰۰ متري دارد و میخواهد یکی از آنها را به دادسـتان بدهـد تـا بـا صلاحدیـد خـودش، مبلغـش را بیـن افـراد نیازمنـد شهر، تقسیم کند. هرچه اصرار کرد سید ابراهیم قبول نکرد. یکـی از معتمدیـن شـهر را واسـطه کـرد تـا سید ابراهیم را راضـی کنـد، اما فایده نداشت. حتی گفـت زمین را به دادستان میبخشم اما باز هم قبول نکرد. سید ابراهیم آب پاکی را روي دستش ریخت: »نه برادر! بهتر است بروید با کمیته امداد صحبت کنید. اگر من که در این شهر هیچ چیز نـدارم و حتـی شـبها هـم در دادسـرا میخوابـم ایـن زمیـن را قبـول کنـم، هزار فکـر نابجـا در ذهـن مـردم می آید و دیگـر نمیتواننـد بـه مـن اعتمـاد کننـد.«
اتاق خدمت
داشـت در اتاق ریاست سازمان بازرسی که تازه تحویل گرفته بود راه میرفت کـه پایش به پارگی موکت کف اتـاق گیـر کـرد. سـریع بلنـد شـد و خودش را جمع و جور کـرد و گفـت: «این اتاق محل رفت و آمد مردم اسـت. بگو بیایند موکت را بکنند و بردارند.«یکی از همکاران پیشنهاد داد: بهتر است بگوییم بیایند اتاق را بازسازي کنند و موکت جدید هم بزنند.»
سید ابراهیم بـه چشـمانش خیـره شـد و بـا لحـنی جـدي گفـت: «بچه هاي سـازمان بـه نان شبشـان محتاج هستند. آن وقـت مـن بیایـم ایـن اتـاق را بازسـازي کنـم؟!»
ده سـال بعـد کـه سـازمان را تحویـل داد، کل سـاختمان نـو نـوار شـده بـود مگر اتـاق خودش؛ بدون موکت و کاملا ساده.
یادش بخیر وقتی شما رئیس بودید
تازه ریاست سـازمان بازرسـی کل کشـور را به عهده گرفته بود و دادسـتانی را تحویـل داده بـود که خبر دادنـد در دادگاه انقلاب حادثـهاي رخ داده و چنـد نفـر شـهید و زخمـی شـده اند. یکـی از زخمیها، حـاج عبـاس شـیرازي (مدیـر انتظامـات دادگاه انقلاب) در بیمارسـتان بسـتري بـود. به ملاقاتش رفت. حـاج عبـاس بـا دیـدن او، سر حرف و گلایهاش بـاز شـد: «شـما در آن دوران هفتـهاي سـه روز میآمـدي صبحانـه را بـا مـا در انتظامـات میخـوردي و بعـد بـه اتاقـت میرفتـی. امـا از روزي کـه شـما رفتـی دیگـر مـا حتـی معـاون را هـم نمی بینیـم!»
دستگیري به جاي مچگیری
سید ابراهیم در دورۀ طلایی سازمان بازرسی، رویکرد سازمان را از مچگیري به هدایت دستگیري تغییر داد. این تغییر رویکرد در همۀ ارکان سـازمان جاري شده بود. یک نمونۀ بارزش این بود کـه قبل از ارسال هر گزارش به نهادهاي قضایی، مدیـر مربوطه به سـازمان دعوت میشد، در جریان جزئیات پرونـدهاش قرار میگرفت، اجـازه داشت از خودش دفـاع کند. اگر میتوانست سازمان را قانع کند پرونده بایگانی میشد و به نهاد قضایی فرستاده نمیشد. همین عملکرد، نگاه نهادهاي دولتی به سازمان را از عنصري خبرچین به دوستی خیرخواه و مصلح تغییر داده بود.
توبیخ وزیر!
مدت کوتاهی از آغـاز بـه کارش در سـازمان بازرسـی نگذشـته بـود کـه بـا خبـر شـد یکـی از بازرسـان سـازمان را در حال تهیـۀ گـزارش از وزارت بهداشـت کتک زده اند. پانـچ را بـه سـینه بـازرس کوبیـده و زخمـیاش کـرده بودنـد. سـید ابراهیـم فورا بـا وزیـر بهداشـت وقـت تمـاس گرفـت و او را احضـار کـرد. توضیـح خواسـت و جایـگاه سـازمان را بـه او یـادآوري کرد. وزیـر قـول داد کـه دیگـر چنیـن اتفاقـی تکـرار نشـود و تکرار هم نشد.
اشراف سازمان بازرسی بر عملکرد وزارتخانهها
بعـد از اینکـه مقام معظم رهبري دستور داد با فسـاد اقتصادي مبارزه شود، سـه سـال متوالی، نمایشگاهی تشـکیل داد و همۀ سازوکارهاي اداري دستگاههاي کشـور را به نمایش گذاشـت. اسمش را هم گذاشت نمایشـگاه آسیب شناسی دستگاههاي اداري کشور. هر وزارت خانه را در یک غرفۀ بزرگ به نمایش گذاشته بودند و اول هم خود وزیـر را دعوت میکردند تا از نگاه سازمان بازرسی، وزارت خانهاش را ببیند. تمام مدیران عالی و میانی و کارشناسان ارشد آمدند از نمایشگاه دیدن کردند. همه میگفتند ما نمیدانستیم سازمان بازرسی اینقدر دقیق به دستگاهها و وزارت خانهها نگاه میکند. با این کار نگاه خیلیها نسبت به سازمان بازرسی تغییر کرد. فهمیدنـد کـه سازمان بازرسی دنبال مچگیري نیسـت، بلکه عیب شناسی میکند تا براي رفعش تـلاش کنند.
مبارزه با فساد سازمانی
سـید ابراهیم رئیسی به فساد موجود در سـازمان تحت مدیریتش به شـدت حسـاس بود. شیوه مدیریتیاش طوري بود که بخشی را براي نظارت درون سازمانی فعال میکرد. ابتداي انقـلاب هم سازوکار ویژهاي را براي نظارت محسـوس و غیرمحسـوس بـر قضـات و کارمنـدان دادسـتانی انقلاب تـدارك دیـده بـود. بـه محـض ورود بـه سـازمان بازرسـی، مجموعـهاي تحـت عنـوان نظـارت داخلـی ایجـاد کرد. ایـن حرکـت ابتـکاري، بعدهـا توسـط رهبـر معظـم انقلاب تجلیـل شد. در سِـمت معاون اولـیِ قـوۀ قضائیه هم ادارۀ کلـی بـراي نظـارت بـر طرح ها و دسـتورالعمل هاي قـوه تاسـیس کـرد.
البته مطمئن باشید تلفات انسانی و سایر خسارتهایی که بر اثر این عملیات بر رژیم صهیونیستی وارد آمده بیش از حد تصور ماست. توقع نداشته باشیم که آنها درباره تلفاتشان صادقانه صحبت کنند.
اصلاح از مجري
سـازمان بازرسی در زمان مدیریـت سید ابراهیم، نمایشگاهی برپا کرد با محوریت بررسی و آسیب شناسی فساد در سیستم اداري کشور. نمایشگاه، محرمانه بـود و فقـط مسـئولین از آن بازدید میکردند. آقاي هاشـمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت، روز آخـر که براي بازدید به نمایشگاه آمد، گفت «مغبون» شدم که امروز آمدم. میگفت کاش زودتر می آمدم و میدیدم. سید ابراهیم دنبال اصـلاح ساختارهاي فسادخیز کشور بود، اما انگار این اصـلاح، باید از قوۀ مجریه شروع شود.
سهشنبههاي مردمی
سهشنبۀ هر هفته روز خاصی بود؛ روز دیدارهاي مردمی. در بعضی از سهشنبهها سید ابراهیم، میـزش را بـه راهرو انتقـال می داد و تـا شـب مینشسـت تا مردم بیایند و از مشکلاتشان بگویند و گاهی اوقات سـرش فریاد بزنند! او هم با کمال آرامش آنهـا را مـورد لطـف قـرار میداد و قول میداد کار آنهـا را پیگیـري کند. واقعا تا آنجـا کـه در تـوان داشـت، پیگیـري می کـرد. گاهـی تعـداد ایـن مراجعیـن بـه ١٥٠ نفـر در روز میرسـید کـه بـا همـۀ آنهـا بـا روي باز برخورد میکرد و حرف هایشان را میشنید.
حق براي حقدار
در یکی از دیدارهاي مردمی به او گزارش دادند یکی از مدیران آموزش و پرورش با گزارش خلاف واقعِ بازرس سازمان، بـدون هیـچ تقصیـري برکنار شـده. آن قـدر پـیگیـري کرد تـا مشـخص شـد حـق بـا مدیـر برکنـار شـده بـوده است. بـازرس سـازمان را برکنـار و مدیـر را بـه جایـگاه قبلـیاش برگرداند. سید ابراهیم رئیسی در هر منصبی که حضور داشت، رویهاش همین بود. حق را به حقدار میرساند. از سـازمان بازرسـی گرفته تا دادسـتانی کل کشـور و معاونت اول قوۀ قضاییه.
از خانۀ دنیا تا منزل آخرت
بـه سـید ابراهیـم پیشـنهاد دادند خانۀ رانندۀ جمشید آموزگار (نخسـت وزیـر اسبق شـاه) همراه بـا بخشـی از بـاغش کـه حـدود ٨٠٠ متـر میشـد بـا قیمـت ارزان بخـرد ولـی قبـول نکـرد. معتقـد بـود مـردم انقـلاب نکردند که مدیرانشان بروند در خانههاي اشرافی زندگی کنند. بـراي همیـن عصرهـا، کارش کـه تمام میشد راه میافتاد و میرفت سـراغ بنگاه هاي امـلاك تـا براي زن و بچهاش خانـه پیدا کند .
بالاخـره بـه هـر زحمتـی بـود، بـا پـول خـودش خانـه خریـد. البتـه نصـف پـول را قرض کرده بود و تا مدتها داشت قرضهایش را صاف میکرد، آن هم زمانـی کـه یکـی از آدمهاي شـناخته شـدۀ قـوۀ قضاییـه بـود.
از التهاب تا آرامش
بعد از قضایاي ۱۸ تیر ۷۸ و شلوغی دانشگاهها، دانشگاه صنعتی شریف، سید ابراهیم را بـراي سـخنرانی دعـوت کـرد. گفتند با محافظ بروید اما قبول نکرد. میگفت دانشگاه محفل علمی است و نباید با رویکرد امنیتی برخورد کرد. آن هـم در اوج درگیريهاي دانشـگاهی که بیشتر مسئولین جرأت نمیکردند به دانشگاهها بروند. وقتی رسید، سالن اجتماعات دانشگاه پر شده بود. دانشجوها شعار نمیدادند ولی فضا ملتهب بود. آقاي رئیسی رفت پشت تریبون؛ یکی سوالات را میخواند و او جواب میداد، بعضی از دانشجوها هم شفاهی می پرسیدند. آقاي رئیسی با آرامش به همۀ سوالها جواب داد. تقریبا دو ساعتی طول کشید. آرامش آقاي رئیسی و پاسخهاي دقیق و روشنگرانهاش دانشجوها را هم آرام کرد.