توحید و نفی طبقات اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

«قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۖ هُوَ الْغَنِيُّ ۖ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۚ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَٰذَا ۚ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»
گفتند: خدا فرزندى براى خود اختيار كرده است! منزّه و بى‌نياز است او. آنچه در آسمان‌‌ها و آنچه در زمين است، از آنِ اوست. شما را بر اين [ادّعا] حجّتى نيست. آيا چيزى را كه نمى‌دانيد، به دروغ بر خدا مى‌بنديد؟!
«توحید»، محورِ زندگی و تمام دین است؛ یعنی هر امری در اسلام یا هر عمل و انتخابی در زندگی، باید رنگ و بوی توحیدی داشته باشد. اگر این عقیده اساسی را فقط به معنای یکی‌‌دانستن خداوند تنزل دهیم، اسلام را عقیم جلوه داده‌‌‌ایم. معنای «توحید» یکی‌‌‌کردن و یکی‌‌شدن است؛ یعنی تکثرات را به وحدت برسانیم.
با این تقریر از توحید، این مفهوم چون هوای رقیق و لطیفی در تمام پیکره اسلام احساس می‌شود. اگر در این اصل خدشه وارد شود، گویی هدفی که خداوند برای نظام آفرینش این جهان درنظر گرفته، آسیب می‌‌بیند. به همین دلیل هرچه عمل و رفتار آدمی آشکارتر در برابر توحید بایستد، شدت توبیخ آن قوی‌تر و تندتر است:
«إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا»؛
مسلماً خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود، نمى‌بخشايد و غير از آن را براى هر كه بخواهد مى‌بخشايد، و هر كس به خدا شرك ورزد، به‌‌يقين گناهى بزرگ مرتکب شده است.
یکی از امتدادهای آشکار توحید، نفی طبقات اجتماعی است. اگر خالق همه جهانیان یکی است،
«انسان‌ها در رابطه با نعیم جهان، دارای حق برابر هستند. امکانات و فرصت‌ها به‌‌طور مساوی در اختیار و از آنِ همگان است، تا از این بساط گسترده، هرکس به قدر نیاز و در شعاع سعی و عمل خود بهره گیرد. در این پهنة بی‌کرانه، هیچ منطقة اختصاصی و محصور وجود ندارد. همگان می‌توانند همت و ارادة خود را در دستیابی به گونه‌‌گون بهرة این جهان بیازمایند. این فرصت ویژه هیچ تیرة نژادی، جغرافیایی، تاریخی و حتی ایدئولوژیکی نیست. »
خطاب قرآن کریم در آفرینش نعمت‌‌‌های الهی، به همه انسان‌‌هاست، نه به تیر‌ه‌ای خاص:
«هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا»؛ اوست كه هر چه در زمين است، براى شما (همة مردم) خلق كرد.
«وَٱلۡأَنۡعَٰمَ خَلَقَهَا لَكُمۡ»؛ حيوانات را براى شما آفريد.
خداوند حکیم در استدلال به نفی الهی غیر الله می‌فرماید: «مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ»؛ خداوند هيچ فرزندى نگرفته، و هيچ خدايى با او نيست، كه درآن صورت مسلّماً هر خدايى آن‌‌چه را آفريده، با خود می‌برد (هر يك به كار آفريده‌‌‌های خود می‌پرداخت) و قطعاً هر يك بر ديگرى برترى مى¬جست. [و بدين وسيله، نظم عالم مختل مى¬گشت].
«لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ»؛ اگر در آسمان و زمين خدايانى غير از اللّه وجود داشت، هر دو فاسد مى¬شدند.
برخی آیات قرآن در مقابلة با کسانی است که طبقات اجتماعی و جایگاه ویژه‌‌‌‌ای برای خود قائل بودند. خداوند این اقدام را برابر با از بین رفتن و نابودی نظام آفرینش بیان می‌فرماید:
«وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا * لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِدّٗا * تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا» كافران گفتند: خداى رحمان، فرزندى براى خود برگزيده! راستى كه چه سخن زشتى گفتيد! نزديك است از اين سخن شما، آسمان متلاشى شده و زمين شكافته و كوه‌‌‌ها به‌‌شدّت فروريزد.
این تعابیر به این دلیل است که اصل اساسی نظام خلقت (توحید) با آن عقیدة فاسد خدشه‌‌دار می‌شود.
اگر بنا بود که خدایانی می‌بودند، هر خدایی مخلوق و آفریدۀ خود را به سویی می‌برد؛ یعنی اختلاف طبقاتی میان انسان‌‌ها، یعنی برداشته شدن انسجام و وحدت در آفرینش، آفرینش جهان و انسان. آنی که خدای نوری و خدای ظلمتی و خدای انسانی و خدای طبقۀ بالایی و طبقۀ پایینی قائل است، این آفرینش را یک چهل‌‌‌تکۀ جداجدا می‌داند؛ اما برطبق نظر توحید، آفرینش، یک قطعۀ متصل و منسجمِ واحد است.
اما دو سؤال ممکن است مطرح شود:
ـ مگر امکان دارد جامعه‌‌‌‌ای تشکیل شود و در آن طبقه نباشد؟!
ـ برخی از اختلافات در درون انسان قابل انکار نیست. اختلافات ظاهری مانند رنگ پوست و حتی تفاوت‌‌هایی مانند استعداد و هوش تردیدپذیر نیستند. پس چگونه اختلاف را نفی می‌کنیم؟!
در پاسخ به این دو سؤال باید مقدمه‌‌‌‌ای ذکر شود.
منشأهای اختلاف در جامعه دو گونه است:
اختلافاتی که منشأ آنها سنت‌های جاهلانه، عادات ناپسند، زور و ظلم است؛
اختلافاتی که منشأ آنها لیاقت، استعداد، عمل، تلاش و فعالیت است.
اختلافات نوع اول نباید سبب تقدم و تأخر انسان‌‌ها در جامعه و کسب جایگاه اجتماعی در آن شود. شهید مطهری؟رح؟ مثالی می‌زنند و جامعه را به میدان مسابقه تشبیه می‌کنند:
همان‌طوری که در مسابقه‌ها میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوی و همسطح باشد، برای همه یک‌جور باشد، امکانات اجتماعی باید برای همه بالسویه فراهم شود، شرایط شرکت در مسابقه اجتماعی باید برای همه فراهم شود، تا آنجا که به میدان مسابقه یعنی امکانات اجتماعی مربوط است، همه مساوی هستند و باید مساوی باشند.
اما در مسابقه یک چیز دیگر هست که مربوط به میدان مسابقه یا شرایط مسابقه نیست؛ مربوط است به خود مسابقه‌دهندگان: یکی چابک‌تر است، یکی لاغرتر، یکی باعزیمت‌تر و باهمت‌تر و کوشاتر است، یکی سابقه تمرین بیشتر دارد. این تفاوت‌ها در نتیجه مسابقه دخالت دارد و نباید آنها را نادیده گرفت. باید به آنها احترام گذاشت و در نتیجه اینهاست که تقدم و تأخّر پیش می‌آید.
پس در پاسخ به سؤال اول باید بگوییم:
جامعه حتما باید جایگاه‌‌های مختلفی داشته باشد. اما رسیدن به این جایگاه‌‌ها و برخی امکانات نباید بر اساس اختلاف نوع اول باشد.
در جواب پرسش دوم باید گفت:
اساسا تفاوت میان انسان‌ها (در استعداد و سلیقه و …)، زیبایی جهان را رقم زده است. نظام احسن الهی به سبب این اختلافات است. شاید روایت امام جواد؟ع؟ اشاره به همین نکته باشد:
«لايَزالُ النّاسُ بِخَيْرٍ ما تَفاوَتُوا، فَاِذَا اسْتَوَوا هَلَكوا»؛ پيوسته مردم به خير و خوبي هستند، مادامي كه تفاوت داشته باشند؛ پس هرگاه مساوي شدند، هلاك می‌شوند.
با ایجاد چنین نظامی است که انسان‌‌ها می‌توانند در جامعه کامل‌کننده هم بوده، زندگی آرام و مطمئنی را داشته باشند. این نظام را شهید مطهری با استفاده از آیه ۳۲ سوره زخرف «نظام تسخیر متقابل» نام‌گذاری کرده است.
«أَهُمۡ يَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّكَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَيۡنَهُم مَّعِيشَتَهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗاۗ»؛ آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم می‌كنند؟! ما هستيم كه روزى آنان را در زندگانى دنيا تقسيم می‌کنیم و بعضى را بر بعض ديگر ترفيع درجه می‌دهيم تا بعضى از مردم بعضى ديگر را به خدمت گيرند.
با این نظامِ تسخیر متقابل است که یک کارگر، یک پزشک را برای درمان خود به خدمت می‌گیرد و یک پزشک، یک کارگر را برای ساختن خانه خود. در جامعه اسلامی، رسیدن به هر جایگاهی نباید مخصوص طایفه‌‌‌‌ای خاص باشد؛ بلکه هر شخصی با استعداد و تلاش خود باید بتواند به آن جایگاه دست یابد؛ نه اینکه برخی از مردم حق ویژه‌‌‌‌ای برای رسیدن به جایگاهی ویژه داشته باشند.
البته به این دو نکته مهم هم باید توجه داشت:
در جامعه اسلامی باید زمینه برای کسانی که با تلاش خود می‌خواهند حرکت کنند، فراهم باشد. مثلا امکانات آموزشی باید برای همه یکسان باشد؛ اما اگر کسی با تلاش و استعداد خود بخواهد پیشرفت کند، نمی‌توان جلوی او را گرفت؛ بلکه باید به او کمک شود تا به جایگاهی که مناسب اوست برسد. پس اسلام تساوی در تقسیم امکانات اولیه را قبول دارد، اما تساوی به معنای منفی‌‌اش را نمی‌‌پذیرد. تساویِ منفی یعنی جامعه همه را یک‌‌‌شکل بپذیرد و پر و بال کسی را که بخواهد پرواز کند، ببُرد! این نوع تساویِ مذموم از زیبایی جهان می‌کاهد؛ چون خالق هستی میان سلیقه و استعدادها و مذاق و مزاج‌‌ها در آفرینش تفاوت گذاشته است تا نظام احسن پدید آید.
این تفاوت‌‌ها هرگز امکان تکامل و رسیدن به مقصود را نابرابر نمی‌کند؛ بلکه تمام انسان‌‌ها امکان یکسانی برای تعالی دارند. ظرف وجودی همه انسان‌‌‌ها برابر نیست و خداوند از همه انسان‌‌ها به‌‌طور یکسان انتظار ندارد «لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ»؛ اما همه انسان‌‌ها به‌‌‌طور برابر امکان پر کردن ظرف وجودی خود را دارند؛ مثلا اگر وجود انسان را مانند فرشی در نظر بگیریم، خداوند برای هر انسانی مکان‌‌های متفاوت این فرش را بافته است و انسان باید تلاش کند تا نقاط دیگر این فرش را با کمک دیگران تکمیل کند. اما این‌طور نیست که اگر خداوند برخی ویژگی‌‌‌ها را به انسان نداده باشد، او دیگر نتواند متعالی گردد، که اگر چنین بود، هدفِ خلقتِ خالقِ حکیم عبث بود. «وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا لَٰعِبِينَ»؛ ما آسمان و زمين و آنچه در آن‌هاست را بازيچه خلق نكرديم.

نام پژوهشگر: سید محمد زین‌العابدین
۲۱بهمن ۱۴۰۲

question