بسم الله الرحمن الرحیم
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا».[۱]
از منظر قرآن کریم، ایمان حقیقی مؤلفههایی دارد که در صورت نبود آنها، ادعای ایمان و مؤمن بودن گزاف است. یکی از موارد وقوع ایمان، این است که فقط در قلب نماند و آثار آن در اعضا و جوارح فرد، مشهود باشد و امتداد یابد. ایمان، آگاهانه انتخاب میشود و همراه با تعهدات و احساس مسئولیت است.
فقیری کنار راهی نشسته بود و گریه میکرد. مردی با چندین نان در بغل میگذشت و او را دید. کنارش نشست و دلیل گریهاش را پرسید. فقیر از گرسنگی شکوه کرد. رهگذر نانبهدست، دستمالی از جیبش درآورد و جلوی صورت گرفت و زار زار گریه کرد. فقیر که دلش برای او سوخته بود، از وی خواست تا یکی از نانها را به او بدهد تا هر دو از گریه برهند. رهگذر گفت تا شب هم اگر بخواهی برایت گریه میکنم، اما لقمهای نان نمیدهم!
کسی که دم از ایمان میزند، باید تلاش کند تا در انتخابهای خود که لحظه لحظه زندگی او را شامل میشود، حکم خدا را بر هر چیز دیگر ترجیح دهد و به آن عمل کند؛ تعهد و مسئولیتی که مقطعی و دلبخواهی نیست. خداوند در سوره نساء، آیه ۶۵ میفرماید:
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا»؛ به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را داور قرار دهند؛ نه فقط داورى را به نزد تو آورند، بلکه هنگامى که تو در میان آنها حکمى کردى، خواه به سود آنها باشد یا به زیان آنها، علاوه بر اینکه اعتراض نکنند، بلکه از آنچه قضاوت کردهاى، در دل خود نیز احساس ناراحتى ننمایند و کاملاً تسلیم باشند.
آنهایی که هر زمان حقبهجانبشان است، به قضاوت و نظر پیامبر؟ص؟ تن میدهند، اما آنجا که حق به جانبشان نیست و میدانند علیه آنها حکم خواهد شد، تن به قضاوت پیامبر؟ص؟ نمیدهند، طبق فرهنگ قرآن مؤمن نیستند.
اینگونه نیست که هر وقت سود و بهره شخصی ایجاب کرد و با نام ایمان و با تظاهر به عمل توانست به مراد شخصیاش برسد، اسمی از ایمان بیاورد؛ اما آنجا که ایمان و عمل برای او سود و منفعتی ندارد، بلکه همراه با هزینه دادن است، از اسلام و تعهدات آن رویگردان باشد. اینگونه افراد از منظر اسلام مؤمن نیستند. از منظر قرآن، تسلیم بودن و تعهد در برابر احکام الهی باید همیشگی باشد. خداوند صریحاً قوم بنیاسرائیل را توبیخ میکند و میفرماید: «أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ»؛[۲] به بعضِ دین ایمان داشتند و به بخشی دیگر کافر. آنجا که بحث جهاد و هزینه دادن مطرح میشود، به حضرت موسی؟ع؟ میگویند: «فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ»؛[۳] تو و پروردگارت بروید مشغول جنگ بشوید، ما اینجا نشستهایم.
امام حسین؟ع؟ در مسیر کربلا میفرماید: «النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا ، وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ ، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون»؛[۴] بهراستی که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست. تا جایی که دین وسیله زندگی آنهاست دیندارند و هنگامی که در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم میشوند.
به تعبیر حضرت آیتالله جوادی آملی: بعضی دین آدامسی دارند. «این آدامس مادامی که مختصر لذتی دارد، وقتی شیرینی دارد در فضای کام و دهان میچرخد، وقتی مزهاش را از دست داد آن را دور میاندازند».[۵] آنجا که بحث تسلیم بودن مطرح میشود و هزینهای دارد، «قَلَّ الدَّيَّانُون».
بر این اساس، سنت تمحیص در قرآن از این جهت است که مؤمنان واقعی از غیرواقعی تمیز داده شوند. «تمحیص» یعنی خالصسازی و زلالکردن. هم ایمان مؤمنان باید خالص، ناب و زلال شود و هم جامعه ایمانی باید از مؤمنان بدلی و دروغین پیراسته گردد. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«وَلِيُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَمۡحَقَ ٱلۡكَٰفِرِينَ».[۶]
«وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»[۷]
«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»[۸]
برخی نماز و روزه که بیخطر است را انجام میدهیم، ولی وقتی به امربهمعروف و نهیازمنکر و جهاد که میرسیم، اقبالی نداریم و اعتنایی نمیکنیم. قرآن صریحاً میفرماید: اینگونه افراد مؤمن نیستند و ایمان باید همهجا و با همهکس و در هر زمانی محفوظ باشد.
درحالیکه قرآن مؤمنین را اینگونه معرفی میکند: «إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ»؛[۹] سخن مؤمنان، هنگامى که به سوى خدا و پیامبرش دعوت شوند تا میان آنان داورى کند، تنها این است که مى گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم.» و اینها همان رستگاران (واقعى) هستند.
مؤمن حقیقی کسی است که پیوسته و در همهجا و همهوقت، با دل و در عمل، تسلیم حکم خدا و رسول اوست. در غیر این صورت، عنوان مسلمان بر این فرد کفایت میکند. ایمانی که بدون تسلیم قلبی باشد، میتواند انسان را بر زمین بزند؛ همچنانکه شیطان را زمین زد؛ آنجا که به جای سجده بر امر خدا، بر هوای نفس سجده کرد و از جایگاه والایی که داشت، به زیر افتاد. بنابراین دقت کنیم، آن ایمان و تبعیتی که بر اساس هوا و هوس باشد، در حقیقت ایمان نیست.
احکام دین مجموعهای به هم پیوسته است، همانند حروف الفبا که بعد از «الف»، «ب» میآید و تا آخر ادامه مییابد و گزینیشی و دلبخواهی نیست. داستان دین، داستان شیر بی یال و دمی که در مثنوی به آن پرداخته شده، نیست.
احکام دین همه حوزهها و شئون زندگی را دربرگرفته و محدود به جای خاصی نیست. هم حوزه اجتماعی و هم حوزه فردی را دربرمیگیرد. امروزه تفکر سکولاریسم معتقد است که دین نباید و نمیتواند وارد حوزه سیاست و نظامات اجتماعی بشود. دین چنین حقّی ندارد که بخواهد وارد مسائل اجتماعی بشود و سیاست، نظام اجتماعی و مدیریّت جامعه را بر عهده بگیرد. اگر هم کسی به دین معتقد باشد، دین برای نماز، روزه و کارهای شخصی و مسائل قلبی است. حوزه دین، حوزه ارشاد، انذار و تبلیغ امور معنوی و فردی است و به امور جامعه کاری ندارد. به عبارتی: دین حداقلی را پذیرفته اند و مصداق این آیهاند: «ٱلَّذِينَ جَعَلُواْ ٱلۡقُرۡءَانَ عِضِينَ»؛[۱۰] همانان كه قرآن را پارهپاره كردند (به برخى از آن عمل كردند و بعضى را رها نمودند).
جدایی دین از سیاست، به معنای محدود کردن اسلام به زندگی شخصی است و موجب آسودگی خاطر استعمارگران برای چپاول بیشتر میگردد؛ زیرا دیگر مفاهیمی مثل سیاست و حکومت و جهاد جایی در اندیشه مسلمان ندارد تا با تفکرات زیادهخواهی مستکبرین مقابله کند.
این در حالی است که اصل تولّد اسلام از اوّل، با رویکرد سیاسی بود. پیغمبر اکرم؟ص؟ اوّلین کاری که در مدینه کرد، تشکیل حکومت بود. نبیّ مکرم اسلام؟ص؟ در آغاز هجرت، از همان ابتدا که توانست خود را از دشواریهای حضور در مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، امری سیاسی بود؛ بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، تشکیل یک جامعه همراه، برپایی احکام اجتماعی مانند جهاد و قضاوت.
اسلام صرفاً یک اعتقاد وعمل فردی نیست؛ بلکه برنامهای برای اداره زندگی بشر است. متأسفانه تفکرات سکولار در میان مسلمانان نیز رسوخ کرده است؛ بهطوری که امروزه در مسئله غزه میبینیم که بسیاری از کشورهای بهظاهر اسلامی همانند ترکیه، عربستان و امارات و … درحالیکه میتوانند با قطع رابطه اقتصادی با اسرائیل و قطع شریانهای حیاتی این رژیم، به نابودی هرچه سریعتر آن کمک کنند و مانع کشتار گسترده مردم فلسطین و غزه شوند، اما میبینیم به خاطر مطامع مادی دنیوی و ترس از زورگویان عالم، در عمل کاری انجام نمیدهند و احکام دین در سیاست خارجی آنها جایی ندارد و تنها در بیانیه محکوم میکنند و در عمل اقدامی نمیکنند.
به عبارتی: در این کشورها دین در تمام لایههای زندگی جاری نیست و همه شئون جامعه را در بر نگرفته است. برخی احکام را انتخاب و برخی دیگر مانند احکام اجتماعی که مهمترین بخشهای دین است را رها میکنند و خلاصه دین را دلبخواه برمیگزینند و در واقع مصداق این آیهاند: «إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا».[۱۱]
مؤمن کسى است که تمام قرآن را بپذیرد و بگوید «کلُّ مِن عِندَ رَبَّنا»، یعنى همه آنچه نازل شده، از جانب پروردگار است؛ نه آنکه نسبت به بعضى بىاعتنا باشد.
عقبماندگی دنیای اسلامی، تفرقه و ضعف فکری و عملی آن، معلول عمل نکردن کامل به تمام دستورات دین است. به عبارتی: راه علاج واقعی و برطرف کردن زخمهای دنیای اسلام در عمل کردن کامل به دین و احکام اسلامی است.
نام پژوهشگر: محمد حاجیحیدری
[۱]. سوره نساء، آیه۶۵.
[۲]. سوره بقره، آیه۸۵.
[۳]. سوره مائده، آیه۲۴.
[۴]. حرّانی، تحف العقول، ص۲۴۵
[۵]. https://www.dinonline.com/3239/__trashed-2059
[۶]. سوره آلعمران، آیه۱۴۱.
[۷]. سوره عنکبوت، آیه۳.
[۸]. سوره ملک، آیه۲.
[۹]. سوره نور،. آیه۵۱.
[۱۰]. سوره حجر، آیه۹۱.
[۱۱]. سوره نساء، آیه۱۵۰.