
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو، نامه کِی کنم باز؟
بحث امروز را میخواهم با خاطره تبلیغی یکی از مراجع تقلید شروع کنم؛ خاطرهای بسیار عجیب و البته دوستداشتنی. قبل از اینکه خاطره را نقل کنم، بیایید از خدا بخواهیم که در این ماه عزیز، عاقبتی همچون نفر اصلی این خاطره به ما هم عنایت بفرماید. واقعاً خوشابهحال برخی افراد که خداوند نگاه ویژهای به آنها میکند! نگاهی که حتی مراجع و بزرگان را حیرتزده میگرداند.
همانطور که میدانید، یکی از مراجع تقلید ما، حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی(حفظه الله) است. ایشان نقل میکنند:
حدود چهل سال قبل، وقتی طلبة نوجوانی بودم، برای تبلیغ ایّام ماه محرّم، به منطقهای در اطراف ملایر رفته بودم. در مجلس به من گفتند، پیرمردی اینجاست که حافظ تمام قرآن است و داستان عجیبی دارد. او کشاورز سادهای است که روزی خسته و ناتوان، بعد از کار روزانه، از کنار امامزادهای در حوالی همان منطقه عبور میکرده و طیّ ماجرایی، این موهبت الهی نصیبش میشود که بدون هیچ سابقة قبلی، حافظ تمام قرآن میشود.
من از ماجرا خوشحال شدم و مایل بودم سؤالاتی از او بپرسم و امتحانش کنم. قرآن به دست گرفتم و او را آزمودم؛ دیدم یا للعجب! این مرد دهاتی بیسواد، با تسلط کامل سؤالات را پاسخ میگوید؛ درحالیکه اگر کسی قیافهاش را میدید، فکر میکرد حتی سورة حمد و قل هوالله را به زحمت میخواند.
او «ملّاکاظم» یا به تعبیر دیگر «کَل کاظم» نامیده میشد، و در آن روز هنوز در محافل علمی معروف نشده بود و در قم از او خبر نداشتند. من هنگام بازگشت به قم، این ماجرا را به عنوان رهاورد جالبی از این سفر، برای دوستانم شرح دادم و همگی تعجب کردند که مردی در این ظاهر، چنان تسلّط عجیبی به قرآن داشته باشد. ممکن است کسی بگوید حافظة او بسیار قوی است و مثلاً سالها زحمت کشیده و آن را حفظ کرده و الآن هم مرتباً میخواند که یادش نرود؛ درحالیکه چنین نبود. ولی پیدا کردن فوری آیات، بلکه نشان دادن بی وقفه، آن هم نه از روی یک قرآن معین که دربارة آن تمرین داشته باشد، بلکه از قرآنهای کاملاً مختلف چاپی، خطی، ریز و درشت، امری نیست که بتوان از طریق عادی تفسیری برای آن پیدا کرد.
بعد از مدتی، بعضی از علاقهمندان، او را به قم دعوت کردند و آوازة او همه جا پیچید. خدمت مراجع و آیات بزرگ همچون آیتالله العظمی بروجردی؟رح؟ رسید و طلّاب در مدرسة فیضیّه مثل پروانه اطراف وجود او را میگرفتند، و اگر کسی از دور این منظره را میدید، تعجب میکرد که این مرد سادة دهاتی با همان لباس محلّی، در میان این جمع طلاّب، چه میگوید.
گاهی بعضی از طلّاب چند جمله از آیات مختلف قرآن را از سورههای متعدّد گرفته، با هم تلفیق میکردند و میگفتند: کَلکاظم! این آیه در کدام سوره است؟ او خندهای میکرد و میگفت: ناقلاگری میکنی؟! جمله اوّل در فلان سوره و قبل و بعدش این است؛ جمله دوم در فلان سوره و قبل و بعد آن چنین است و همچنین جملههای دیگر! از حفظ قرآن مهمتر، این بود که یافتن آیات از روی قرآن، برای او همچون آب خوردن بود و هر قرآنی را ـ اعمّ از چاپی یا خطیّ ـ به او میدادی و میگفتی: «کل کاظم! فلان آیه را بیاور» مثل استخاره کردن با قرآن که قرآن را باز میکنند، باز میکرد و آیه در یکی از دو صفحه مقابل بود.
الله اکبر از این موهبت الهی! یعنی خوشا به حال کسی که خداوند به او نگاه کند! جوری همه را حیرتزده میکند که مراجع بزرگ تقلید هم حیران میمانند. حضرت آیتالله مکارم شیرازی(حفظه الله) در انتهای این خاطره، نکتهای را متذکر میشوند که حقیقتاً انسان را به فکر فرو میبرد که ای کاش این موهبت شیرین الهی شامل حال ما هم میشد. این مرجع بزرگ تقلید میگوید:
یک شخصی حرف واو را در کاغذی پشت سر هم، به این صورت: «وو» نوشت که یک واو را به قصد آیه قرآن یعنی «وَلَا ٱلضَّآلِّينَ» نوشته بود و دیگری را به قصد کلمه فارسی مثل «زید و عمرو و …». وقتی این دو را به کربلایی کاظم نشان داد، کَلکاظم سریع گفت: یکی واو قرآن است و دیگری از غیر قرآن! گفتند: کربلایی کاظم! از کجا تشخیص دادی؟! گفت: «یکی نور داشت و دیگری نداشت!».[۱]
الله اکبر از این اعجاز الهی! باید بگوییم که اگر خداوند بخواهد عظمتش را به عالمی نشان بدهد، از پیرمردی روستایی و البته بیسواد شروع میکند که جای هیچ حرفی در آن نباشد.
الهی که به حق این روز و این ماه عزیز، عاقبتی همچون کربلایی کاظم ساروقی داشته باشیم. بلند صلوات بفرستید.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
دوستان قرآنی من! نکته بسیار مهمی که در انتهای خاطره بود را باید با دقت بیشتری مورد تأمل قرار دهیم.
کربلایی کاظم در پاسخ آن شخص گفت: «یکی نور داشت و دیگری نداشت!» یعنی چه؟ یعنی کربلایی کاظم بیسواد، نوری که از قرآن ساطع میشده را بهراحتی میدیده است!
دو جلسه پیش عرض کردیم که خداوند نویدهایی را به انسانهای باایمان داده است که یکی از آنها نور است و البته گفتیم که خداوند همیشه سر قولش میماند.
در آیه ۱۷۴ سوره نساء خداوند میفرماید: «يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا»؛ یعنیای مردم! دلیل قاطعی، برای اتمامحجت و هدایتشدنتان ازسوی پروردگارتان آمد و به سوی شما نوری روشن و آشکارکننده را نازل کردیم.
اگر بخواهیم خیلی خودمانی ترجمه کنیم، میشود اینگونه گفت: این قرآن اتمام حجت میکند و بهانهای برای هدایت نشدن باقی نمیگذارد. قرآن، نور لازمی است که خداوند آن را برای روشن ساختن مسیر ما نازل کرده است. نوری که هم روشن است و هم روشنکننده. خلاصه اینکه هدایت قرآن، مِثل نور است و برای کسانی مفید خواهد بود که خودشان ایمان واقعی بیاورند.
همانطور که گفتیم، سیر مباحث ما در این ماه بر اساس کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» از مقام معظم رهبری(حفظه الله) است که در سال ۱۳۵۳ یعنی قبل از انقلاب مطرح کردهاند.
حضرت آقا در بخشی از این کتاب میفرمایند:
خیلـی چیزهـا نمیگذارد که انسـان بفهمد. غرورِ انسان نمیگذارد انسان بفهمد. جهالتها نمیگذارند انسان ببیند و بفهمد. پندارها و خرافات نمیگذارند یک انسـان یا یک ملت، حقیقت را درک کنـد و بفهمـد. حجابها و مانعهای گوناگون، از درون و از برون، مانع میشوند از اینکه انسان، گوهر عقل و خرد خداداد را بهکار بیندازد و بداند و بفهمد. او را در ظلمت نگه میدارند… یکی از ارکان خوشـبختی انسـان و از عناصر سعادت انسان این است که انسان از این ظلمتهـا، از هـر آنچـه برای او ظلمت میآفریند، نجات پیدا کند و به نور و فروغ حقیقت راه پیدا کند و شـعاعی از نور حقیقت بر دل او بتابد.
دوستان دقت کردید؟! آقا میفرمایند: «یکی از ارکان خوشبختی، تابیدن شعاعی از نور حقیقت است». با این تعبیر شاید بتوان گفت که فقط شعاعی از این نور به کربلایی کاظم رسید و اینگونه عاقبتبهخیر شد؛ اما خوشا به حال آنهایی که فراتر از یک شعاع، خداوند به آنها هدیه میدهد.
همانطور که گفتیم، قرآن نور هدایت است و اگر کسی از ما پرسید: دلیل این حرف شما چیست، در جوابش این روایت بسیار زیبا و نورانی از وجود نازنین امام صادق(علیه السلام) را میخوانیم که فرمودند: «إِنَّ هَذَا اَلْقُرْآنَ فِيهِ مَنَارُ اَلْهُدَى وَ مَصَابِيحُ اَلدُّجَى فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ يَفْتَحُ لِلضِّيَاءِ نَظَرَهُ»؛ همانا اين قرآن (كتابى) است كه در آن جايگاه نور هدايت است و چراغهاى شب تار. پس شخص تيزبين بايد كه در آن دقت كند و براى پرتوی آن نظر خويش را بگشايد.[۲]
امام حسن مجتبى(علیه السلام) میفرمایند: «إنَّ هَذَا القُرآنَ فِيهِ مَصابِيحُ النُّورِ، وَشِفاءُ الصُّدُورِ، فَلْيَجُلْ جالٌ بَصَرَهُ وَ يَفْتَحُ لِلْضِّياءِ نَظَرَهُ»؛ در اين قرآن است چراغهاى درخشنده هدايت و شفاى دلها و قلبها؛ پس بايد دلها را با فروغ تابناكش روشن ساخت.[۳]
بنابراین، قرآن همان نوری است از طرف خدای متعال برای هدایت ما نازل شده است. این نور، ابدی و همیشگی است و هرگز خاموش نمیشود.
دوستان! میدانید یکی از دلایل اصلی مشکلات و اختلافاتی که در عالم وجود دارد، چیست؟ جواب ساده است: برای اینکه قرآن بین مردم جایی ندارد و همین، عاملی است برای اختلافات موجود. بزرگان از قدیم مثالی را گفتهاند که با موضوع بحث ما خیلی مرتبط است. نقل میکنند:
مردمی بودند که تا الان فیل ندیده بودند و فقط دربارهاش شنیده بودند. پس فیلی را در یک اتاق تاریکی گذاشتند و به افراد گفتند که بیایید این موجود را لمس کنید و بگویید چیست.
نفر اول به کمر فیل دست گذاشت و گفت: این تخت است!
نفر دوم چون گوش فیل را لمس کرده بود، گفت: این بادبزن است!
سومی دست به پای فیل گذاشت و گفت: این ستون است!
چهارمی هم که دست به خرطوم او زده بود، گفت: این ناودان است!
خلاصه اینکه فیل آنجا بود، ولی خبری از فیل نبود. هیچکدام از آنها صحبتی از فیل نکردند؛ چراکه اصلاً نوری نداشتند تا بتوانند درست تشخیص بدهند. به همین دلیل شاعر چه زیبا سروده است:
در کف هر کس اگر شمعی بُدی اختلاف از گفتشان بیرون شدی[۴]
یعنی اگر آنها در دستانشان شمعی داشتند، فیل را آنگونه میدیدند که باید دید و هرگز دچار اختلاف نمیشدند. قصه این فیل و اتاق تاریک، خیلی شبیه به عالم و حقایق آن است. تمام اختلافات بشر ریشه در نبود نور دارد. وقتی شمع و نوری در کار نباشد، آدمها بدون نور، همان اندازه از حقایق عالم فاصله دارند که آن جماعت از حقیقت فیل دور بودند.
مثال قرآن در این تاریکخانه عالم، همانند شمع است در همان اتاق تاریک. لذا خداوند میفرماید: «وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا»؛ ما برای شما شمع روشنی فرستادیم. این شمع روشن یک برهان، دلیل و راهنمایی از جانب پروردگار برای تمامی شما مردم است: «يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ».
از همه شما عزیزان خواهش میکنم که لطف کنید و چشمانتان را برای چند لحظه ببندید و تصور کنید روی این کره خاکی هستید و همه افراد روی زمین از دنیا رفتهاند و فقط شما زنده ماندهاید! چه حس و حالی به ما دست میدهد؟! حتی تصورش هم ترسناک و نگران کننده است.
شاید برایتان جالب باشد که وجود نازنین امام سجاد(علیه السلام) به این حالت اشاره کرده و درباره آن فرمودهاند: «لَو مـاتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْـرِقِ وَالْمَغْـرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ الْقُرآنُ مَعى»؛ اگر تمام كسانى كه در ميان مشرق و مغرب هسـتند از دنيا بروند (و من تنها بمانم)، تا زمانی که قرآن با من باشد، وحشت مرا نمىگيرد (و نمیترسم).[۵]
این همان عظمت و نوری است که همیشگی و ابدی است.
حضرت آقا مثال جالبی را از طرح کلی میزنند که من کوتاهش کردم و عرض میکنم:
بیابانی را در نظر بگیرید که طول و عرض آن دهها کیلومتر است و چون ماه و ستارهای هم در آسمان نیست، آنقدر تاریک است که چشم، چشمی را نمیبیند. اگر شما یک چراغقوه به شخصی بدهی و بگویی باید تا آخر بیابان با این بروی، او چه میگوید؟! احتمالاً با حالت اعتراض میگوید: من باید همه این ده کیلومتر را فقط با این چراغقوه کوچک بروم؟! اینکه فقط یک متر را روشن میکند؟!
در پاسخ این شخص چه باید بگوییم؟ جواب روشن است. به فرمایش حضرت آقا به او خواهیم گفت:
همین یک متری که روشـن هسـت برو؛ همین یک قدمی که میتوانی برداری و میدانی کجا میگذاری بردار. اگر یک قدم دیگر در مقابلت روشـن نشـد، نرو؛ اگر شـد، باز هم برو. خواهی دید که تا آخر بیابان، تدریجاً روشن خواهد شد و تو این راه را خواهی پیمود و به منزل خواهی رسـید.[۶]
شاید برایتان سؤال شده باشد که چرا این مثال را مطرح کردیم! این مثال برای آن دسته افرادی است که میگویند ما که قرآن را کامل و جامع نمیفهمیم! خب ما هم به او میگوییم همان اندازه که میفهمی بخوان و تأمل کن؛ مابقی با خداوند.
خلاصه تأمل و تدبر وظیفه ماست و راهنمایی و هدایت، کار خدای متعال.
این جلسه را با داستان کربلایی کاظم ساروقی شروع کردیم و گفتیم که قرآن، نور دارد و البته که نور هدایت است. در ادامه مطرح کردیم که قرآن همان نوری است از طرف خدای متعال برای هدایت ما نازل شده و این نور، ابدی و همیشگی است و هرگز خاموش نمیشود.
با توجه به اینکه گفتیم وظیفه ما تدبر و تأمل است، بیایید قول بدهیم که حدأقل تا آخر ماه مبارک رمضان، بخشی از روز را (مثلاً روزی نیم ساعت) به تدبّر و تفکر درباره آیات همان روز بپردازیم.
بارالها! به حق اهلبیت؟عهم؟ و قرآن، ما را از فیوضات و عنایات قرآن کریم محروم نگردان؛ الهی آمین!
پروردگارا! به رهبر عزیزتر از جان ما، امام خامنهای(حفظه الله) سلامتی و طول عمر باعزت عنایت بفرما؛ الهی آمین!
شادی دل اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) خصوصاً وجود نازنین امام سجاد(علیهم السلام) بلند صلوات بفرستید.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
[۱]. مجله موعود، شهریور ۱۳۸۷، شماره ۹۱، کربلایی کاظم ساروقی
[۲]. کلینی، الکافي، ج۲، ص۶۰۰
[۳]. مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۱۲، ح۶
[۴]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم
[۵]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۷
[۶]. طرح کلی اندیشه اسلامی، جلسه ششم، دسترسی در:https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=30270