
ترجمه تدبری
(حضـرت یوسـف در زنـدان بـه دو نفـری کـه تعبیـر خـواب از ایشـان خواسـتند ،فرمـود: ﴿يَصَٰحِٰـبَيِ ٱلسِّـجۡنِ﴾ ای دو نفـر هم بندیهـای مـن در زنـدان، )عقـل و وجدانتـان را قاضـی کنیـد؛ ﴿ءَأرۡبَـابٞ مُّتَفَرّقِـونَ خَيۡرٌ﴾ آیـا بندۀ چنـد ارباب بَودن بهتـر اسـت کـه هرکدامشـان نظر و دسـتور خـودش را داشـته باشـد؟ ﴿أمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَحِٰدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾ یا بندۀ خدای واحد بودن بهتر است که او حریف همه چیز هست و اگر دستور او را اطاعت کنید، همهچیز را خود او حل میکند؟
معلـوم اسـت کـه دومـی بهتـر اسـت و هیـچ راه دیگـری هم بـرای انسـان متصور نیست. هرکس راه دیگری نشان دهد، درحال فریب بندگان است. مُشرک، دچار خوف و به همریختگی است؛ اما انسان موحد آرامش دارد.
آیۀ مورد بحث
﴿يَصَٰحِٰبَيِ ٱلسِّجۡنِ ءَأرۡبَابٞ مُّتَفَرّقِونَ خَيۡرٌ أمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَحِٰدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾
(حضـرت یوسـف در زنـدان بـه دو نفـری کـه تعبیـر خـواب از ایشـان خواسـتند ،فرمود:) ای دو نفر هم بندیهای من در زندان، (عقل و وجدانتان را قاضی کنید؛) آیـا بنـدۀ چنـد اربـاب بـودن بهتـر اسـت (کـه هرکدامشـان نظـر و دسـتور خودش را داشـته باشـد؟) یـا بنـده خـدای واحـد بـودن بهتر اسـت کـه او حریـف همهچیز هسـت (و اگر دسـتور او را اطاعت کنید، همه چیز را خود او حل میکند؟ معلوم اسـت کـه دومـی بهتـر اسـت و هیـچ راه دیگـری هـم بـرای انسـان متصور نیسـت .هرکس راه دیگری نشـان دهد، درحال فریب بندگان اسـت. مُشـرک، دچار خوف و به همریختگی است؛ اما انسان موحد آرامش دارد.) (سوره یوسف، آیه۳۹)
انگیزه سازی
حسبی الله و نعم الوکیل
رشـیدالدین نسـفی در تفسـیر «بیان التنزیـل» جریان در آتـش انداختن حضرت ابراهیم(ع) را به این مضمون بیان کرده است:
پس از مشورت نمرود با اطرافیان، تصمیم بر آتش زدن حضرت ابراهیم(ع) گرفتند. نمرود دستور جمع آوری هیزم را داد و در بیابان کوفه کنار نهر کوثا[۱] هیزم انباشته شد. آنقدر آتش بزرگ بود که از افکندن حضرت ابراهیم(ع) در آن آتش ناتوان شدند؛ چون هر کس می خواست این کار را بکند، قهراً خود او هم طعمۀ آتش میشد. در این زمان، شیطان آمد و برای آنان منجنیق ساخت که به وسیلۀ آن، ابراهیم را در آتش افکندند.
وقتی ابراهیم توسط منجنیق پرتاب شد. همانطور که در هوا به سمت آتش می آمد، جبرئیل به ایشان گفت: ای ابراهیم! اگر حاجتی دار بگو. گفت از تو که مانند من مخلوقی خیر؛ ﴿حَسۡبُنَا ٱللّهُ وَنعِمَ ٱلوَكيِلُ﴾؛ خداوند مرا کافی است و چه مدافع خوبی است. میکائیل آمد و گفت: باران و آب در اختیار من است؛ ا گر میل داری این آتش را خاموش کنم. ابراهیم گفت: نمیخواهم: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنعِمَ ٱلوۡكيِلُ﴾؛ خداوند مرا کافی است و چه مدافع خوبی است. فرشتۀ باد آمد و گفت: ا گر میخواهی فرمان دهم تا باد آتش را پرا کنده نماید. گفت: نمیخواهم: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنعِمَ ٱلوَكيِلُ﴾؛ خداوند مرا کافی است و چه مدافع خوبی است. جبرئیل گفت:
پس تو خود از خداوند درخواست کن.(مجلسی ،بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۵۵.)
بـه نظـر شـما آنچـه میتوان از این داسـتان برداشـت کـرد و سـرلوحۀ زندگی خود قرار داد، چیست؟
خباثت نمرود و طاغوتیان و لشکر ابلیس؟
توکل بسیار حضرت ابراهیم(ع) به خداوند اعلی و کمک نگرفتن او از دیگران؟عظمت و قدرت بی انتهای خداوند منّان؟
قطعـاً همـۀ اینهـا را میتـوان نتیجـه گرفـت، اما میشـود از یک جهـت دیگر بـه ایـن ماجـرای زیبـا و پندآموز نگریسـت که کمتر به آن توجـه کرده ایم: حضرت ابراهیم(ع)آن زمان که از منجنیق رها شده و بین زمین و آسمان لحظاتی بیشتر با مرگ فاصله ندارد، نترسیده است. ترس همۀ وجود او را فرا نگرفته؛ آرام است و طمأنینه دارد.
اقناع اندیشه
بایـد از حضـرت ابراهیـم(ع) بپرسـیم چطـور در آن شـرایط سـخت نترسـیدی؟!
چگونه آن قدر آرام بودی که کمک فرشتگان الهی را نپذیرفتی؟!
خلاصۀ بحث های گذشته
آنکـس کـه قـرآن را زندگـی کنـد و در محضـر قـرآن درس توحیـد بگیـرد، خالـق ،مؤسـس، مدیـر، مدبـر و همـه کارۀ ایـن جهـان باعظمـت را اللّه جلّ جلاله و عظم شأنه میداند و علاوه بر اینکه سررشتۀ زندگی را به خداوند سپرده، توحید برای او در همۀ مسـائل فردی و اجتماعی اثرگذار اسـت. چنین کسـی دعوت غیرخدا را نمیپذیـرد. او فقـط بله قربانگـو و مطیـع محض پروردگار اسـت. بـه غیرخدا و آنچه از جانب غیرخداوند است، چَشم نمیگوید و او را اطاعت نمیکند. در نگاه موحدانـۀ او، اطاعـت از غیرخـدا معنـا ندارد؛ چون با وجود نور الهی هر آنچه غیر اوست، خاموش است.
وقتـی ایـن نـگاه توحیـدی بـرای کسـی حاصـل شـود، در سـخت ترین شـرایط ترسی به دلش راه نمی دهد؛ چون به ﴿ٱللَّهُ ٱلۡوَحِٰدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾ ایمان دارد.
مسلماً خدای واحد بی نیاز قدرتمند با تمام خصوصیات منحصربه فردی که دارد، برای انسان موحد، از اربابان متفرق عالم بهتر است؛ چون چنین توحیدی ریشـۀ ترس را در او میخشـکاند. کسـی که موحد باشـد و به قدرت پروردگارش معتقد باشد، ترس از جانب هر چیزی یا هرکسی بیاید، در وجود او از بین میرود.
در سـورهَ مبارکـه انعـام در مـورد حضـرت ابراهیـم چنیـن میفرمایـد: وَكَيۡفَ أخَـافُ مَـا أشۡرَكۡتُمۡ وَلَا تَّخَاَفُونَ أَنَّكُمۡ أشۡرَكۡتُـم بٱِللَّه (انعام، آیه۸۱) در این آیه، حضرت ابراهیم به جمعیت بت پرست و مشرک میفرماید: چگونه مِمکن است من از بتها بترسم و در برابر تهدیدهای شما وحشتی به خود راه دهم، با اینکه هیچ نشانهای از عقل و شعور و قدرت در این بتها نمی بینم، اما شما با اینکه به وجود خدا ایمان دارید و قدرت و علم او را میدانید و هیچ دستوری به شما درباره پرستش بتها نازل نکرده، با این همه از خشم او نم یترسید؛ من چگونه از خشم بتها بترسم؟!
همین ترس عامل بدبختی بسیاری از انسان هاست. چه چیز باعث شد که عمر سعد آن جنایت عظیم در کربلا را فرماندهی کند؟ ترس؛ ترس ازدستدادن دنیا.
امـروز چـه چیـز باعث می شـود بعضی درحالی کـه می دانند شایسـتگی فلان پسـت مدیریتـی را ندارنـد، دودسـتی آن پسـت را بگیرنـد و رهـا نکننـد و حتـی دوبـاره در انتخابـات بـرای آن پسـت یـا پسـت دیگـر کاندیدا شـوند؟ تـرس؛ ترس ازدست دادن قدرت.
هر چیز باعث میشود برخی با وجود اینکه اهل جبهه و جنگ و دفاع مقدس بودنـد و از همیـن مسـیر بـه مال ومَنالـی رسـیدند، به خون شـهدا خیانت کنند و آرمان های انقلابی شان را به فراموشی بسپارند؟ ترس؛ ترس ازدست دادن ثروت.
در جامعۀ جهانی، چه چیز باعث میشود سردمداران و پادشاهان کشورهای به ظاهـر مسـلمان کـه کم هـم نیسـتند، جنایات و نسل کشـی صهیونیسـت ها را در غـزه ببیننـد و کمتریـن واکنشـی نشـان ندهند، تا کشـورهای غربـی را از خود نرنجانند؟ ترس؛ ترس ازدست دادن ریاست.
ترس سبب دیپلماسی ذلت در تعامل سیاستمداران جامعه هنگام تعامل با مستکبران میشود. مدتها دستگاه دیپلماسی ما منتظر بود تا امضای کِری اثر کند و تحریم ها برداشته شود. ترس از قدرت پوشالی کدخدا ما را از قدرت حقیقی خـدا غافـل کـرد؛ درحالیَکه خداوند در سـوره مبارکـه آل عمران میفرمایـد: ﴿إنِّ مَا ذَلٰكِمُ ٱلشَّـيۡطَنُٰ يُخَوّفِ أوۡلِيِاءٓهَۥُ فَلَا تَّخَاَفُوهُمۡ وخَافُونِ إنِ كُنتُم مُّؤۡمِنيِنَ﴾.( آل عمران، آیه۱۷۵)
در حقیقت این شـیطان اسـت که دوسـتانش را با شـایعه پراکنی و گفتار وحشـت زا، از رفتن به جهاد میترساند؛ پس اگر مؤمن هستید، از آنان نترسید و از من بترسید.(ترجمه صفوی.)
نه فقـط در مسـائل تاریخـی، سیاسـی و اجتماعـی، بلکه در مسـائل شـخصی زندگی نیز خیلی وقت ها ما ﴿ٱللَّهُ ٱلۡوَحِٰدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾ را فراموش کردیم و ترسیدیم.
بعضی از ما وقتی آخر سال صاحب خانه جوابمان کرد، ترسیدیم.
وقتـی صاحب خانـه مقـداری را که از تـوان مالی مان خارج بود، بـه کرایه خانه اضافه کرد، آرامش خود را از دست دادیم.
وقتـی کار پیـدا نکردیـم یا صاحبکارمان عذر ما را بـرای ادامۀ کار در کارخانه ،شرکت یا اداره خواست، ترس از بی کاری آرامش زندگی مان را به هم ریخت.
وقتی دسـت نیاز برادر دینی مان به سـمت ما دراز شـد، از ترس اینکه شـاید قرضـش را ادا نکنـد و پولمـان را برنگردانـد، بـه او کمـک نکردیـم! ٱلشَّـيۡطَنُٰ يعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ (بقره، آیه۲۶۸) شـیطان، شـما را بـه هنگام انفاق مال باارزش از تهیدسـتی و فقر م یترساند.
درحالی کـه اگـر قـرآن را زندگـی کنیم و ﴿ٱللَّهُ ٱلۡوَحِٰدُ ٱلۡقَهَّـارُ﴾ را در نظر بگیریم ،در سـخت ترین شـرایط زندگـی، چـه در بُعـد فـردی و چـه در بُعـد اجتماعـی، آرام هستیم و ترسی نداریم.
مقام معظم رهبری در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» میفرمایند:
ازجمله تأثیرات توحید در روان یک موحد، این است که ریشۀ ترس را در او می خشکاند. کسی که اعتقاد به قدرت پروردگار داشت، ترس در او از بین مـی رود. بنده وقتی نگاه می کنم، تأمّل می کنم، محاسبه می کنم، می بینم ترس است، بیم و هراس است که دنیا را و آخرت را از دارندگانش سلب می کند. ترسِ از فقر موجب میشود انسان انفاق نکند؛ ترسِ از مبتاشدن و دچارشدن به ناراحتیها، موجب میشود که انسان تن به جنایت ها، فاجعه ها و ذلت ها و خواریها بدهد.
امام(ره)همۀ ما را آرام کردند
اولیـای الهـی این گونهانـد. آنهـا که قرآن را زندگی میکننـد و مراتب توحید را در آیـات کلام اللّه مجیـد طی می کنند، بروز عملی چنین توحیدی برایشـان آرامش است. آن ها از هیچ کس و هیچ چیز ترسی ندارند. حتی در مواقع حساس باعث آرامش دیگران می شوند.
آیت اللّه توسلی دربارۀ امام خمینی(ره) می گوید:
بعد از شب فاجعۀ هفتم تیر، همۀ مسئولان در هراس بودند که انقاب چه میشود؛ چون گروهی از بالاترین ردۀ مسئولان مملکتی در یک شب شربت شهادت نوشیدند که در میان آن ها بزرگ ترین شخصیت قوۀ قضائیه، شهید مظلوم آیت اللّه دکتر بهشتی و سایر شخصیتهای بالای کشور بودند. صبح آن روز، مرحوم شهید رجایی و باهنر با جمعی از وزرا برای کسب تکلیف خدمت امام آمدند، ولی همه خودشان را باخته بودند. از خدمت امام که برگشتند، آقای رجایی گفت: امام با چند کلمه همۀ ما را آرام کردند. ایشان فرمودند: «حوادث در عالم زیاد است و با شهادت جمعی از بزرگان نباید مقصد را رها کرد». بعد از دیدار آن ها با امام چنان آرامشی در آن ها پیدا شد که با اطمینان خاطر از همان جا به محل کار خود بازگشتند.(توسلی ،پابه پای آفتاب، ج۲، ص۹۶)
ایـن آرامـش کـه حتی به دیگران هم القا میشـد، در وجود امـام خمینی(ره)از انـس بـا قـرآن کریـم حاصـل شـده بـود. در کتـاب «خلوتی بـا خویـش» در احوال ایشان آمده است:
آن بزرگوار با اینکه به تفسیر قرآن آ گاه بود و مراحلی از معنویت قرآن را طی نموده بود، ولی در هر فرصت مناسب که برایش پیش می آمد، قرآن تلاوت می نمود. انس امام با قرآن با رعایت آداب ظاهری و باطنی توأم بود. هرجا می نشست، آن را بالاتر از خویش میگذاشت و چیز دیگری بر روی قرآن قرار نمی داد و اجازه نمی داد این اثر شریف در جایی قرار بگیرد که پایش بدان سو کشیده شود. در حال قرائت قرآن به گونهای بود که گویی در محضر و منظر حق نشسته است. در هنگام تاوت آن ،با وضو و نیز حالت توأم با ادب و سکون و وقار چهار زانو مینشست و به جایی تکیه نمیزد؛ همچون کسی که می خواهد نزد بزرگان بنشیند.
ایشان مقید بودند هر روز قبل از نماز و در بین دونماز چند صفحه قرآن )حدود یک حزب یا بیشتر( بخوانند که حتی در روزهای بیماری و کسالت این برنامۀ امام قطع نگردید.) معمولاً بعد از نماز صبح و قبل از نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء یا در هر فرصت دیگر ایشان مقید به این مستحب الهی بودند و بارها که اطرافیان به خدمتشان می رسیدند، امام را مشغول خواندن قرآن می دیدند.[۲]
پرورش احساس
داستان حضرت موسی(ع)
این آرامش قلبی در شرایط سخت در پناه توحید و اتکا به ﴿ٱللَّهُ ٱلۡوَ ِحٰدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾ بارها در تاریخ زندگی بشـر تکرار شـده اسـت. قوم بنی اسـرائیل در جست وجوی سـعادت و سـلامت و دوری از سـتمگران از سـرزمین مصـر خـارج و بـه سـمت بیت المقـدس رهسـپار شـدند. تـرس از جـان و بیـم تعقیـب بـر شـتاب حرکـت بنیاسـرائیل می افـزود و نـور ایمـان مسـیر آنهـا را روشـن می سـاخت، تـا اینکه سـرزمین خشـک مصر را پشـت سـر گذاشـتند و ناگهان خود را در مقابل دریایی ژرف و عمیـق یافتنـد کـه سـد بزرگـی بـر سـر راهشـان بـود؛ لـذا وحشـت و هراس وجـود آنهـا را فراگرفـت؛ زیـرا بیم تعقیب سـربازان فرعون را داشـتند و از ادامۀ مسیر نیز ناامید بودند.
بیم و اضطراب بر آنان سایه افکند و ترس وجودشان را فراگرفت و هر لحظه بیـم آن می رفـت کـه لشـکریان فرعـون فرارسـند و بنی اسـرائیل را مـورد حملـه و هجـوم قـرار دهنـد. شـدت ناراحتی و هراس از رسـیدن سـربازان فرعون جان به لب بنی اسـرائیل رسـانده بود که ناگهان پیشاهنگان لشکر فرعون از دور پدیدار شدند. در این هنگامۀ سخت، فریاد و ناله ای دردناک به همراه موجی از یأس و استمداد، فضا را پر کرد و صاحب این ناله و فریاد «یوشع» فرزند «نون» از قوم بنی اسرائیل بود که گفت: ای حکیم خدا! تدبیرت چیست؟ طوفان حوادث ما را تهدید میکند! دریا در پیش روی ما و دشـمن پشـت سـر ماسـت.چاره ای غیر از مرگ و مفرّی غیر از هلاکت نداریم.
﴿فَلَمَّـا ترَءٰٓاَ ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أصۡحَبُٰ مُوسَىٰٓ إنِاَّ لمُدۡرَكُونَ﴾؛۱ پس زمانی که دو گروه همدیگـر را دیدنـد، یـاران موسـی گفتند: ما به دام افتادیم وآنان به ما دسـت خواهند یافت.
حضرت موسـی در پاسـخ آنها گفت: ﴿قاَلَ كَلَّاۖ إنِّ مَعِيَ رَبِّيِ سَيَهۡدِينِ﴾؛۲ چنین نیست؛ قطعاً پروردگارم با من است و مرا هدایت خواهد کرد.
و بعـد از لحظاتـی، خـدا وحـی کـرد کـه عصایـت را بـه دریـا بـزن کـه آن معجـزۀ الهی رخ داد. موسی(ع) در زمانی که همه ناامید و هراسانند، ترس به خود راه نمی دهد. او آرام است؛ چون موحد است.
۱. شعراء، آیۀ ۶۱.
۲. شعراء، آیۀ ۶۲.
رفتارسازی
شـاید وقتـی حـرف از آرامـش در شـرایط سـخت، آنهـم در تمـام ابعـاد زندگـی فـردی و اجتماعـی بـه میان می آید، برخی میگویند: حاج آقـا! با این وضع گرانی جامعـه، مگر میشـود سـر راحت بر زمین گذاشـت؟! مگر قسـط و اجـارۀ خانه و خرج می گذارد که آرام باشیم؟!
بزرگـواران! نمیخواهـم مسـئولان را تبرئـه کنـم. ما هر جا مسـئول را ببینیم ، میگوییـم ایـن دولـت هـم دارد خـوب کار میکنـد، اما تـورم و بحث گرانـی مانند غباری روی عملکرد خوب این دولت را گرفته است. بحث من الآن دولت نیست؛ بلکه در این جلسه میخواهم نگاهی توحیدی به بحث گرانی داشته باشم.
گرانی را می شود در لایه های مختلف به بحث و بررسی گذاشت:
یک لایه، عملکرد مسئولین و شیوه مدیریتی آنهاست؛یک لایه، شیوه و عملکرد مردم است؛
یک لایه، شیوه ربوبیت خداوند در عالم هستی برای مخلوقات خود است.
شیخ کلینی(ره)در کتاب «کافی» خود از ابوحمزۀ ثمالی نقل میکند:
«ذُكِرَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَـيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّـلاَمُ غَلاَءُ اَلسِّـعْرِ فَقَالَ وَ مَا عَلَيَّ مِنْ غَلاَئِهِ إِنْ غَلاَ فَهُوَ عَلَيْهِ وَ إِنْ رَخُصَ فَهُوَ عَلَيْهِ»؛ نزد امام سجاد(ع) صحبت از گرانی بازار شد . امام فرمودند: مرا به گرانی چه کار؟! اگر گرانی شـود، روزی به دسـت خداسـت . اگر ارزانی شود، باز هم روزی به دست خداست.( کلینی ،الکافي، ج۵، ص۸۱.)
بنابراین حدیث می توانیم دریابیم که نباید جوّ جامعه بر انسـان اثر گذارد و ایمـان بـه توحیـد او را مـورد لطمه قرار دهد. هرکه به سـهم خـود، باید از ایمان خود و خانواده اش پاسداری کند.
گرانی هست؟ بله هست، اما از دشمن نترس.
شرایط اقتصادی بر وفق مراد نیست؟ درست است، اما از دشمن نترس.
اگـر واقعـاً بـه خـدای قهـار ایمـان داری، اگـر می خواهی قـرآن را زندگـی کنی و توحید را بر اساس آیات قرآن برای خودت حاصل کنی، از گرانی نترس؛ آرام باش ﴿ٱللَّهُ ٱلۡوَحِٰدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾ هست. او کنار من و شماست.
مرحوم قطب الدین راوندی روایت کرده اسـت: روزی از امام جعفر صادق(ع) سؤال کردند: روزگار خود را چگونه سپری می فرمایید؟ حضرت فرمودند:
«عمر خویش را بر چهار پایۀ اساسی سپری می نمایم: میدانم آنچه روزی برای من مقدر شـده اسـت، به من خواهد رسید و نصیب دیگری نمی گردد. میدانم دارای وظایف و مسئولیت هایی هستم، که غیر از خودم کسی توان انجام آنها را ندارد. میدانم مرا مرگ درمییابد و ناگهان بدون خبر قبلی مرا میرباید؛ پس باید هر لحظه آمادۀ مرگ باشـم، و میدانم خدای متعال بر تمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و باید مواظب اعمال و حرکات خود باشم.»
(محدث نوری ،مستدرک وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۷۲، ح۱۵)
از این روایت امام صادق(ع)می توان درسهای بسیاری فراگرفت. اما همین نکته کافی اسـت که ایشـان اولین پایه های اساسـی زندگیشـان را اطمینان به رزاقیت پروردگار بیان میفرمایند. ما به عنوان شیعیان امام صادق؟ع؟ باید پیرو ایشان باشیم و این نگاه توحیدی را در زندگی خود عملی کنیم.
انشاءاللّه مسئولان ذی ربط هم برای حل مشکلات اقتصادی از هیچ تلاشی کوتاهی نکنند.
[۱] ۱. نهر کوثی (کوثا) یکی از آبراهه هایی بود که از فرات جدا می شد و به دجله می پیوست .
[۲] . رجایی ،خلوتی با خویش(رساله ای در باب خودسازی ،محاسبۀ نفس و معرفت الهی) با تلفیق خاطراتی از زندگی امام خمینی، ص۴۰ و ۴۱.