۷. آدرس اشتباه! – آیه ۱۰۲ انعام

ترجمه تدبری

﴿ذَلٰكِـمُ ٱللَّهُ رَبُّكُـمۡۖ﴾ خدایـی با این عظمت که  نشـانههای عظمتـش در آیات پیشـین بیـان شـده، پـروردگار شماسـت و بـا ایـن عظمـت، دیگـر جایـی بـرای  دلبستن به دیگران و  شریک گرفتن در عبادت  باقی نمیگذارد. ﴿لَا إلِهَٰ إلِّا هُوَ﴾ غیـر از  خـدای متعـال،  هیچکـس دیگری این شـأنیت را نـدارد که حیـران و خاضۖع دربرابر او شوید .﴿خَلٰقِ كُلِّ شَيۡء فَٱعۡبُدُوهُ﴾ اوست که  همهچیز را آفریده و بقیه مخلوق او هستند، پس باید او رٖا بپرستیۚد. لذا هیچ انسانی  نمیتواند خودش را در مخلوق بودن، بالاتر از دیگر  انسانها بداند تا  به واسطۀ آن برتری، پرستیده شـود. ﴿وَهُوَ عَلَىَٰ كُلِّ شَيۡء وَكيِلٞ﴾ و او عهده دار  همه چیز اسـت. همه میتوانند بدون ترس از وجود معارٖض یا شریک، با خیال راحت به او تکیه کنند

آیۀ مورد بحث

﴿ذَلٰكِمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَا إلِهَٰ إلِّا هُوَ خَلٰقِ كُلِّ شَيۡء فَٱعۡبُدُوهُ وَهُوَ عَلَىَٰ كُلِّ شَيۡء وَكيِل

خـدایـی بـا ایـن عظۖمت که  نشـانۖه های عظمتشٖ در کلۚ هسـتی قابل مشٖـاهده اسـت، پـروردگار شماسـت و بـا ایـن عظمـت، دیگـر جـای  دلبسـتن بـه دیگـران و  شریک گرفتن در عبادت  باقی نمیماند. غیر از  خدایمتعال،  هیچکس دیگری این شأنیت را ندارد که حیران و خاضع دربرابر او شوید. اوست که  همه چیز را آفریده و بقیه مخلوق او هستند، پس باید او را بپرستید. لذا هیچ انسانی  نمیتواند خودش را در مخلوق بودن، بالاتر از دیگر  انسانها بداند تا  به واسطۀ آن برتری ،پرسـتیده شـود. و او  عهـده دار  همه چیـز اسـت. همـه  میتواننـد بـدون ترس از وجود معارض یا شریک، با خیال راحت به او تکیه کنند. (سوره انعام، آیه۱۰۲)

انگیزه سازی

به جزء جزء فرازهای این آیه نگاه کنید:

﴿ذَلٰكِمُ ٱللَّهُ﴾؛ این است خدا.

﴿رَبُّكُمۡ﴾؛ پروردگار شما.

﴿لَا إلِهَٰ إۖلِّا هُوَ﴾؛ جز او معبودی نیست.

﴿خَلٰقِ كُلِّ شَيۡۖء﴾؛ آفرینندۀ همه چیز است.

﴿فَٱعۡبُدُوهُ﴾؛ پسٖ تنها او را بپرستید.

﴿وَهُوَ عَلَىَٰ كُۚلِّ شَيۡء وَكيِل﴾؛ و او کارساز هر چیز است.

چرا در این آیه اینٖ قدر بر معرفی خداوند و توحید اصرار شده است؟
چـرا مهـم اسـت که بندگان خدا بدانند که او پروردگارشـان اسـت و معبودی جز او نیست؟
چه اهمیتی دارد که بدانیم خالق همه چیز در این عالم، خداست یا غیرخدا؟ هر که می خواهد باشد؛ به من و شما چه ارتباطی دارد؟
فهم، پذیرش و باور این جملات چه تاثیری در زندگی فردی و اجتماعی ما دارد؟آیا گره ای از مشکلات ما باز میکند؟
برای پاسخ به این سؤالات به یکی از  داستانهای قرآنی که در سوره مبارکه یوسف آمده، اشاره  میکنم.
خداوند تبارک و تعالی در بخشی از آیات این سوره به داستان زندانی شدن حضرت یوسف(ع) اشاره می کند و می فرماید:
وقتـی حضـرت یوسـف(ع) بـه زنـدان افتـاد، همـراه او دو جـوان دیگـر از کاخ پادشاه مصر هم به زندان افتادند. آنها متوجه مقام و جایگاه حضرت یوسف(ع) شده و فهمیده بودند که ایشان انسان خاصی است؛ به همین دلیل برای تعبیر خوابـی کـه دیـده بودند، نزد ایشـان آمدند و خواب خود را نقل کردند تا ایشـان آن دو خواب را تعبیر کند.

حضـرت یوسـف(ع) قبـل از اینکه خواب آنهـا را تعبیر کند، مقداری آنها و بقیه اهل زندان را نصیحت میکند و علت گرفتار شدن آنها در زندان را تبیین میکند .درسـت اسـت کـه حضـرت یوسـف(ع) در زنـدان هم سـلولی آنهاسـت، ولـی علـت زندانـی شـدن آنهـا بـا یکدیگر فرق دارد. حضرت یوسـف(ع) با میـل وَ رغبت خوِد و بـرای فـرار از گنـاه، زنـدان را انتخـاب کـرده بـود:
﴿قَالَ رَبِّ ِٱلسّـجۡنُ أحَـبُّ إلِىَّ ممَّا يدَعُوننِيٓ إلِيۡهِۖ﴾(یوسف، آیه۳۳.)
ولی علت زندانی شدن دیگران مشکلات دیگری بود که حضرت یوسف(ع) به آن اشاره می نمایند.

در ایـن بخـش از آیـات، حضـرت یوسـف(ع) بـر ایـن مسـئله تصریـح دارنـد کـه هرچنـد مـن هـم مثل شـما در زندان هسـتم، ولی من فردی موحـدم و خودم و پدرانم از شرک به دور  بوده ایم:
﴿وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءاَبَاءٓيِٓ إبِرَهِٰيمَ وَإِسۡحَقَٰ وَيَعۡقُوبَ مَا كَاَنَ لَنا أنَ نشّۡركِ بٱِللَّه مِن شَيۡءٖۚ ذَلٰكِ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ عَلَيۡنَا﴾؛(یوسف، آیه ۳۸.)
من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کـردم. بـرای ما شایسـته نبـود چیزی را همتای خدا قرار دهیـم؛ این از فضل خدا بر ماست.(ترجمه مکارم شیرازی.)

در آیه بعد تصریح  میکند: درسـت اسـت که شـما یاران زندانی من هستید ،ولی مشکل شما در این بلا و گرفتاری «شرک» و داشتن اربابان متفرق است.(یوسف، آیه ۳۹ و ۴۰)

در حقیقت حضرت یوسف(ع) آنها را در زندان متوجه این مسئله  میکند که شما  میتوانید آزادی خود را از زندان ببینید، ولی شرک و کفر شما سبب شده تـا  طاغوتهـای زمـان بـر شـما مسـلط شـوند و بـه زنجیر و زندان بکشـند. شـما زیـر پرچـم توحیـد جمـع نمی شـوید و به دامـن پرسـتش «اللَّه واحد قهـار» پناه  نمیبریـد تـا بتوانیـد ایـن  خودکامه گان سـتمگر را به زیر بکشـید و از چنگال آنها آزاد شـوید. ایـن معبودهایـی کـه غیر از خدا برای خود  سـاخته اید، چیزی جز یک مشـت  اسـمهای بی مسـمَّا که شـما و پدرانتان آنها را درسـت  کردهاید، نیستند:

﴿مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونهِۦٓ إلِّا أسۡـمَاءٗٓ سَـمَّيۡتُمُوهَا أنتُمۡ ءاَبَاؤٓكُم﴾. اینها اموری است که خداوند دلیل و مدرکی برَای آن نازل نفرموده؛ بلکه ساخته و پرداخته مغزهای

ناتـوان شماسـت: ﴿مَّـا أنزَلَ ٱللَّهُ بهِا مِن سُـلۡطَنٍٰۚ﴾. بدانید حکومت جـز برای خدا نیسـت و بـه همیـن دلیـل شـماۡ نبایـد در براِبـر ایـن  بتهـا و  طاغوتهـا و فراعنـه سـر تعظیم فرود آورید: ﴿إنِ ٱلۡحُكۡمُ إلِّا لِلَّه﴾. و باز برای تأکید بیشـتر می افزاید: خداونـد فرمـان داده تـا جـز او را نپرسـتید: ﴿أمَـرَ أَلَّا تَعۡبُـدُوٓا إلِّا إيِاَّهُ﴾. این اسـت آییـن و دیـن پابرجـا و مسـتقیم کـه هی چگونـه انحرافـی در آن راه نـدۚارد: ﴿ذَلٰـِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيّمِ﴾. ولی چه می توان کرد که بیشتر مردم آگاهی ندارند و به خاطر این ناآگاهی، در بی راهه های شـرک سـرگردان م یشـوند و به حکومت غیر «اللَّه» تن درمی دهنـد و چـه زجَرهـا و  زندانهـا و  بدبختیهـا کـه از این رهگذر دامنشـان را م یگیرد: ﴿وَلَكِٰنَّ أكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾ (مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه، ج۹، ص۴۱۱)

پـس نگرش‌هـای توحیـدی زیربنـای رهایـی انسـان ها و جوامـع بشـری از یـوغ اسـارت  طاغوتهاسـت و ایـن حـرف بسـیار اشـتباهی اسـت کـه گمـان کنیم  نگرشهـای توحیـدی بـرای مـا نـان و آب  نمیشـود! اتفاقـاً نـان و آب در همیـن  نگرشهای توحیدی و مبارزه با شرک و کفر  طاغوتهاست. آنکه خالق، مؤسس ،مدیر، مدبر و  همهکارۀ این جهان باعظمت است، «اللّه»  جلّ جلاله و  عظیم الشأن است و دیگران کارگران او هستند.

اگر این نکتۀ مهم را درست متوجه نشویم و اشتباه کنیم، توقعمان به غلط از دیگـران بـالا  مـیرود. سررشـتۀ کار و امـور  زندگیمـان را بـه غلـط بـه دیگـری میسـپاریم و را به غلط پیروی  میکنیم؛ لذا گاهی می بینیم که فردی در محیط کار دائمـاً اطـراف مدیر عامـل می گـردد و چاپلوسـی  میکنـد. وقتـی بـه او دربـارۀ ایـن عمـل زشـتش اعتـراض میکنی، می گوید: فلانی! انگار حواسـت نیسـت! او مدیرعامـل اسـت. امـا بایـد بـه او بگویـی: نـه عزیـز مـن! آدرس اشـتباهی بـه تـو داده اند؛ مدیرعامل عالم، خداست.

مهم اسـت که من و شـما چه کسـی را مؤسـس و مدیر عالم بدانیم و به چه کسـی بـه خاطـر این منصب، احتـرام بگذاریم و از او پیروی کنیم و سر رشـتۀ امور زندگیمان را به او بسپاریم.

بـه همیـن جهـت مهم، خداوند این نکات اثرگذار در سـبک زندگی را  یک بهیک گوشزد  میکند و در آیۀ مورد بحث امروز که آیۀ ۱۰۲ سورۀ انعام است،  میفرماید:
﴿ذَلٰكِمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡۖ لَا إلِهَٰ إلِّا هُوَۖ خَلٰقِ كُلِّ شَيۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُ وَهُوَ عَلَىَٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكيِل﴾؛
این اسـت خدا، پروردگار شـما؛ جز او معبودی نیست؛ آفۚرینندۀ همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید و او کارساز هر چیز است.

جهان بینی توحیدی

همان طـور کـه مقـام معظم رهبـری(حفظه) در کتاب «طرح کلی اندیشـه اسـلامی در قرآن» به این موضوع اشاره می کنند و می فرمایند:
در جهان بینی اسلامی و توحیدی اسلامی معتقد است این مجموعه که نامش جهان است، از بالا تا پایین، از موجودات ریز تا بزرگ و… همه و همه آفریده و وابستۀ یک قدرت عظیم است؛ یک قدرتی که ماورای همه از ظواهر است که ما برای این قدرت عظیم اسلامی  مینهیم که آن اسمش خداست، اسمش اللّه است.[۱]

ایشان در تبیین آیۀ مورد بحث چنین بیان می کنند:
در قسمتی از آیه خدا می فرماید: ﴿ذَلٰكِمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَا إلِهَٰ إلِّا هُوَ﴾؛ خدا کیست؟ آن موجودی که ﴿لَا إلِهَٰ إلِّا هُوَ﴾؛ هیچ معبودی به جز او نیست. «الـه» را معبود معنا کنید. «الـه» یعنۖی هر آن موجودی که انسان در مقابل او  به صورت تقدیس، به صورت تعظیم و تکریم، خضوع می کند؛ اختیار خودش را از دست می دهد؛ سررشتۀ  زندگی اش را به او  میسپارد. آن کسانی که هوای نفس را  سر رشته دار زندگی خود می کنند ، اله شان هـوای نفسشان اسـت.  آن کسانی که یک انسان سرکش و متجاوز را در امور زندگی خود، دستش را باز  میگذارند، اله شان همان شیطان اسـت.  آن کسانی که به سنت ها و عقیده های پـوچ به طور  بی قید و شرط تسلیم  میشوند، اله شان همان سنت و عقیدۀ پوچ است.

﴿لَا إلِهَٰ إلِّا هُوَ﴾؛ هیچ معبودی به جز او نیست. یعنی چه نیست؟
یعنی در دنیا نیست؟ هزاران معبود بود در دنیا! سیصد و شصت تا در خـودِ کعبه آویزان و قـرار داده شـده بـود، سیصدوشصت عروسک! همین قدر هـم عـروسـک هـای جـانـدار در دنـیـا داشـتـنـد فـرمـانـروایـی می کردند. چطور الهی نیست؟!  یعنی الـه واقعی نیست؛ الـه قانونی نیست؛ اله حقیقی نیست؛ یعنی ا گر دیگر را غیر از اللّه به الوهیت، به آن معنایی که گفتیم، به معبودیت پذیرفتید، گناه کردید؛ برخلاف حق ، عملی انجام دادید.
همه در مقابل او بندگان و بردگانند. همه در مقابل او اسیر قدرتند .همه باید فرمان او را ببرند. هیچکس حق ندارد سرش را به پای دیگری بگذارد؛ همچنانی که هیچکس حق ندارد پایش را روی سر دیگری بگذارد.[۲]
آن کسـی کـه قـرآن را زندگـی  میکنـد و آدرس اشـتباهی نمـی رود و می دانـد آن موجـودی کـه بایـد در برابـر آن خضـوع کنـد و رشـتۀ کار را به او بسـپارد، طبق فرمودۀ آیه، اللّه است، چنین کسی ﴿وَهُوَ عَلَىَٰ كُلِّ شَيۡء وَكيِل﴾ را می بیند.
این نگاه توحیدی که همۀ امور دراختیار ذات مقدٖس اله اسـت و همه باید در مقابل او خضوع کنند و سررشتۀ امور زندگی شان را به او بسپارند، اغلب در زندگی ما فراموش می شود.

پرورش احساس

اهالـی روسـتایی بـه دلیل بی آبـی تصمیم گرفتند برای نزول باران، نماز استسـقا بخواننـد. نـزد روحانـی روسـتا رفتنـد و از او خواسـتند تـا زمانـی بـرای نمـاز بـاران مشـخص نمایـد. روحانـی بـه آنهـا گفـت: فـلان روز و فلان سـاعت، همـۀ اهالی بـا پـای برهنـه در فلان نقطۀ بیرون از آبادی حاضر شـوند تا نمـاز باران بخوانیم. وقتـی روز معیـن فـرا رسـید و تمـام اهالـی آبـادی بـرای دعـا و نمـاز در سـاعت و محـل مقـرر جمـع شـدند، روحانـی روسـتا نگاهی بـه جمعیت کـرد و توجـه او به یـک پسـربچه جلـب شـد که بـا چتر آمده بـود. جمعیت را رها کـرد و به طرف خانه بازگشـت. مـردم متعجـب دور او حلقـه زدنـد کـه پرسـیدند: پـس چـرا نمـاز باران نمی خوانی؟! او به مردم گفت: «چون در میان شـما فقط این پسـربچه اعتقاد واقعـی بـه خـدا دارد و بـا تـوکل به او، بـه اینجا آمده» و به  پسـربچه ای که با چتر آمده بود، اشاره نمود.
(داستان ها و حکایت ها، ص۱۲۰)

ایـن واقعیـت زندگـی خیلی از ماسـت. ما کمیـت اعتقادمان بـه  باری تعالی به عنوان مدیر، مدبر و مربی عالم هستی لنگ  میزند.

رفتارسازی

وقتـی بـه برخـی از  زوج هـای جـوان  میگویـی: چندین سـال از زمان ازدواج شـما می گـذرد؛ اگـر مشـکلی از نظـر مسـائل پزشـکی نداریـد، چـرا فرزنـد نمی آوریـد؟  میگوینـد:  حاج آقـا! بـا ایـن گرانـی و مشـکلات اقتصـادی بچـه را کجـای دلمـان بگذاریم؟! مثل اینکه از قیمت پوشک و شیر خشک خبر ندارید! مگر با این گرانی می شود  بچه دار شد؟!

آدرس اشتباهی به شما  داده اند دوست من! دو دو تا چهارتای ما با دو دو تا چهار تای خدا فرق  میکنه. قرار نیست تو روزی مخلوق پروردگار را تأمین کنی که داری چرتکه می اندازی و حساب و کتاب پول شیر خشک و پوشک و… می کنی؟ مگـر خـوراک و پوشـاک و مسـکن خـودت و همسـرت را تـو مهیا  میکنـی که الآن برای هزینه های فرزندت به فکر فرو می روی؟
بلـه، پـس آن کسـی کـه از صبـح تـا غـروب مشـغول کار اسـت تا یـک لقمه نان حلال به دست آورد، کیست؟ منم.
دیدی آدرس اشتباهی به تو داده اند.
مرد حسـابی! تو حتی اگر در عالم هسـتی وجود نداشـتی، آن یک بشقاب پلو و خورشت امروز سحر که همسرت در خانۀ تو میل کرد، از طریق دیگری برای او تأمین می شد. من و تو چه کارۀ عالمیم در رزاقیت مخلوقات خدا؟!

بکر بن صالح می گوید:
«كَتَبْـتُ إِلَـی أَبِـي اَلْحَسَـنِ عَلَيْهِ اَلسَّـلاَمُ أَنِّي اِجْتَنَبْـتُ طَلَبَ اَلْوَلَدِ مُنْذُ خَمْسِ سِـنِينَ وَ ذَلِـكَ أَنَّ أَهْلِـي كَرِهَـتْ ذَلِـكَ وَ قَالَـتْ إِنَّهُ يَشْـتَدُّ عَلَـيَّ تَرْبِيَتُهُمْ لِقِلَّةِ اَلشَّـيْءِ فَمَا تَـرَی فَكَتَبَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلَيَّ اُطْلُبِ اَلْوَلَدَ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَرْزُقُهُمْ»؛
در نامه ای به امام کاظم(ع) نوشـتم پنـج سـال اسـت کـه از بچـه دار شـدن خـودداری می کنـم و همسـرم بچه دارشـدن را ناپسـند می شـمارد و  میگوید: تربیت او به سـبب فقر، دشـوار اسـت. نظر شـما چیسـت؟ امام؟ع؟ برای من نوشـت: فرزند بیاورید که روزی او با خداوند است.(کلینی ،الکافی، ج۶، ص۳.)

چه بسا رزاق عالم، وسعت رزق من و شما را در تولد فرزندانی قرار داده است که ما از ترس روزی آنها و مخارجشان،  نمیتوانیم وجودشان را حتی در ذهن خودمان تصور کنیم.

امـا میخواهـم بگویـم: بزرگواران! این اشـکالات به ایمان و تـوکل ما به خدا  بازمیگـردد و اینکـه خـدا را الـه خـود قـرار نداده ایـم؛ زیـرا یکـی از مواضعـی کـه خداونـد عالـم در قـرآن تضمین کرده کـه رزق بنده را  میدهد، فرزندآوری اسـت .این ترس بی مورد و این آدرس اشتباه و در نظر نگرفتن تنها رزاق عالم هستی ، جامعه را گرفتار گناه قتل عمد می کند.

امروزه متأسـفانه آمار سـقط جنین در جامعۀ ما رو به افزایش اسـت. بر اسـاس مطالعات کشـوری، بهطور میانگین سـالانه بین ۳۵۰ تا ۵۳۰ هزار سـقط در کشـور انجام میشود و تقریباً  یک سوم تولدها در کشور از دست  میرود. از این تعداد، تنها حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار سقط با مجوز قانونی و از سوی پزشکی قانونی انجام  میشود! و یکی از دلایل اصلی این قتل ناجوانمردانه همین بحث امروز ماست.

اگر قرآن را زندگی کنیم

خداوند در آیۀ ۱۵۱ سورۀ انعام می فرماید:

﴿وَلَا تَقۡتُلُوآ أوۡلَدَٰكُم مِّنۡ إمِلَقٰٖ نَّحّۡنُ نرۡزُقُكُمۡ وَإِياَّهُمۡۖ﴾؛ فرزندانتان را از بیم فقر نکشید، ما شما و  آنها را روزی  میدهیم.

قرآن کتاب بیان نشانی های درست زندگی ماست.

﴿ذَلٰكِمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَا إلِهَٰ إلِّا هُوَۖ خَلٰقِ كُلِّ شَيۡء فَٱعۡبُدُوهُ وَهُوَ عَلَىَٰ كُلِّ شَيۡء وَكيِل﴾؛ این اسـت خدا، پروردگۖار شـما، جز او معبودی نٖیست، آفۚرینندۀ همه چیٖز است؛ پس تنها او را بپرستید و او کارساز هر چیز است.


[۱] . همان طـور کـه مقـام معظـم رهبـری(حفظه) در کتـاب« طـرح کلی اندیشـه اسـلامی در قرآن» هم تذکـر دادند که بحث ما الان اثبات توحید و خدا نیست؛ بلکه فقط بیان توحید و جهان بینی توحیدی و اسلامی است .ایشـان کتابـی را معرفـی میکننـد کـه دربـاره اثبـات توحیـد اسـت. اگـر کسـی دوسـت دارد، می توانـد آن را مطالعه کند: «اثبات وجود خدا»، نوشتۀ جان کلوور.

[۲] . طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن، جلسه هشتم، دسترسی در: https://manviat.ir/tohid1

question