۶. نورٌ علی نور – آیه ۱۷۴ نساء

ترجمه تدبری

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ﴾ ای مردم! ﴿قَدۡ جَاءَٓكُم برۡهَنٰٞ مِّن رَّبّكِمۡ﴾ دلیل قاطعی، یعنی قرآن، برای اتمام  حجت و  هدایتشدنتان از سوی پروردگارتان آمد. این قَرآن اتمـام حجـت  میکنـد و بهانه ای بـرای هدایت نشـدن باقـی نمی گـذارد ﴿وَأنزَلۡنَاإلِيۡكُـمۡ نوُرٗا﴾ و برای شـما، نـور مورد نیاز برای روشن سـاختن مسـیر زندگی تان نازل کردیم که این نور، همان قرآن است ،﴿مُّبيِنٗا﴾ نوری واضح و  روشن کننده .

هدایت قرآن مِثل نور اسـت و برای کسـانی مفید خواهد بود که ایمان واقعی داشته باشند. نور ایمان به قرآن، در هر  نقطهای از مسیر، ادامه مسیر را روشن میکنـد و نیـازی نیسـت -جـز بـه اجمال در تعییـن هدف و نویـد آرمانها- همۀ جزئیات مسیر را از اول نشان دهد.

آیۀ مورد بحث

﴿يَٰٓأيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَاءَٓكُم برۡهَنٰٞ مِّن رَّبّكِمۡ وَأنَزَلۡنَا إلِيۡكُمۡ نوُرٗا مُّبيِنٗا﴾

ای مـردم! دلیـل قاطعـی، یعنـی قـرآن، بـرای اتمـام حجـت و هدایت شـدنتان ازسـوی پروردگارتـان آمـد. ایـن قـرآن اتمام حجـت می کنـد و بهانـه ای بـرای  هدایتنشـدن باقی نمی گذارد و برای شـما، نور مورد نیاز برای روشن سـاختن مسـیر  زندگیتـان نـازل کردیـم کـه ایـن نور، همـان قرآن اسـت،. نـوری واضح و روشن کننده. (سوره نساء، آیه۱۷۴)

مقدمه

امشـب ششـمین شـب از مـاه مبـارک رمضـان اسـت و بـر سـر سـفرۀ قـرآن کریـم هستیم و قصد داریم با استفاده از کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی در کتاب «طـرح کلی اندیشـه اسـلامی در قـرآن»، آخرین بحث مربوط بـه ایمان را مطرح کنیم. ان شاءاللّه از فردا بحث توحید را شروع خواهیم کرد.

در شـبهای گذشـته، گفتیـم کـه ایمـان باید آگاهانـه و از روی دلیـل و همراه بـا عمـل باشـد و همین ایمان اگر گاه  بـه گاه و دل بخواهی باشـد، هیچ  فایدهای ندارد. یکی از نویدهای چنین ایمانی نصرت الهی و پیروزی برای مؤمنان است.

انگیزه سازی

چمران به روایت همسرش (محبتی که با نقاشی یک شمع شروع شد)

بـرای ورود بـه بحـث امـروز، داسـتانی را از چگونگی شـروع زندگی عاطفی شـهید دکتـر مصطفـی چمـران بـا همسـرش خانـم «غـاده جابـر» برایتان نقـل می کنم .

همسر شهید چمران می گوید:

روزی امام موسی صدر از من برای همکاری در مدرسۀ صنعتی «جبل العامل» در شهر صور دعوت به همکاری کرد. من گفتم هیچ ارتباط و علاقه ای به جنگ ندارم و از این جنگ و خون و کشتار بیزارم؛ ولی آقای صدر گفت: نزد دکتر چمران بروید و از نزدیک با مدرسه و کارهای آن آشنا شوید.

من ذهنیتی جز خشونت و جنگ از دکتر چمران نداشتم و از رفتن به آن مدرسه و دیدار با دکتر چمران سر باز زدم. مدتی گذشت. یکی از دوستان خانوادگی، تقویمی را که سازمان «اَمَل»[۱] منتشر کرده بود، به من هدیه کرد. شب هنگام تقویم را نگاه کردم. در هر صفحه، نقاشی زیبایی کشیده شده بود. در یکی از این صفحات نقش شمع کوچکی در تاریکی رسم شده بود که توجهم را به خود جلب کرد. نور کوچکی از آن شمع می تابید و در زیر آن با خطی زیبا نوشته شده بود:

«من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی اندک، فرق ظلمت و نور حق و باطل را نشان  میدهم، و کسی که به دنبال نور است، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود.» این تصویر بر من تأثیر بسیار گذاشت و بسیار گریستم؛ تا اینکه روزی برای نخستین بار به آنجا رفتم. وقتی دکتر چمران را دیدم، لبخندی بر لب داشت و آرامش و پا کی در چشمانش موج  میزد؛  درحالی که تصویر ذهنی ام از او به خشونت و جنگ آمیخته بود. او چنان با تواضع و تبسم با ما سخن می گفت که گویا مدت هاست ما را  میشناسد. وقتی متوجه شدم آن نقاشی شمع در تاریکی را دکتر چمران کشیده اسـت، برایم عجیب بود. چمرانی که در جنگ و خون شناور است، چگونه توانسته این اثر هنری را به وجود آورد؟! یک جاذبۀ خدایی در دکتر چمران بود که همه را به سوی خود جذب  میکرد و من هم شروع به همکاری کردم.من حجاب درست و حسابی نداشتم. یادم هست روزی در حالی که در یک روستا درون خودرویی نشسته بودیم، دکتر چمران  هدیه ای به من داد و آن هدیه یک روسری گُلدار بود. چمران لبخند زیبایی زد و به من گفت:  بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند. من از  همانجا روسری را روی سرم گذاشتم. پس از گذشت نُه ماه از  آشنایی ام با دکتر چمران، ایشان به من پیشنهاد ازدواج داد.[۲]

اینکه نقاشی یک شمع در تاریکی و یک  دست نوشته، جریان زندگی یک دختر لبنانـی را تغییـر  میدهـد و نور هرچند اندک آن شـمع، او را تحت تأثیر قرار داده ،سـمت و سـوی  زندگیاش را به سـمتی می کشـاند که همسـر یک شهید شود و با مصطفی چمران زندگی عارفانه و عاشقانۀ الهی را تجربه کند، بسیار جالب و  فوق العاده است.

اقناع اندیشه

اگر خالق هسـتی بخواهد نوری را در تاریکی دنیا مانند نقاشـی شـمع در تاریکی شـهید چمـران بـرای مخلوق خود قرار دهد، تا جریـان زندگی بندگان تغییر کند ،آن نور چیست؟

کدام نور از جانب پروردگار برای ما قرار داده شـده تا ما را در تاریکی ها تحت تأثیر قرار دهد و مسیر ادامۀ زندگی مان را به سمت دیگری بکشاند؟ خدا اگر بخواهد نوری در تاریکی نقاشی کند، آن نور چیست؟آن نَور در نظام تحت فرمان خداوند، قرآن است؛ لذا فرمود: ﴿وَأنزَلۡنَـا إلِيۡكُـمۡ نوُرٗا مُّبيِنٗـا﴾؛ و نور روشـنگری (مانند قرآن) به سـوی شـما نازل کردیم.

علامه طباطبائی(ره) در تفسیر آیۀ فوق در «المیزان» می نویسد:

مرادَ از نور، چیزی به جز قرآن نمی تواند باشد؛ چون دربارهاش فرموده ﴿وَأنزَلۡنَا إلِيۡكُمۡ نوُرا﴾. ممکن هم هست مراد از برهان نیز قرآن باشد و این دو جمله بنابراین مؤکد یکدیگرند. این احتمال هم هست که مراد از کلمۀ «برهان» رسول خدا(ص) باشد.[۳]

  در خطبۀ ۱۹۸ نهج البلاغه حضرت امیر(ع) در بیان  ویژگی‌های قرآن میفرماید:

«ثُـمَّ أَنْـزَلَ عَلَيْـهِ الْكِتَـابَ نُوراً لَّاتُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ وَ سِـرَاجاً لَّايَخْبُو تَوَقّدُهُ»؛ سـپس قرآن را بـر او نـازل فرمـود؛ قـرآن نـوری اسـت کـه خاموشـی نـدارد و چراغـی اسـت کـه درخشندگی آن زوال نپذیرد.

در داستان مشهور و یقینی «کربلایی کاظم ساروقی» که در قبرستان آشیخ عبدالکریـم قـم (یـا همان قبرسـتان نـو) دفن هسـتند، این مطلب آمـده که این پیرمرد کشاورز  بیسواد فقط می توانست متن قرآن را بخواند و هر متن عربی دیگری جلوی ایشان  میگذاشتند، نمی توانست بخواند. پرسیدند چرا؟ جواب داده بود: چون متن قرآن نور دارد، ولی  متنهای عربی دیگر نور ندارد!

حتـی در  مصاحبـهای کـه فرزنـد ایشـان بـا یکـی از  خبرگزاریهـا داشـت، نقـل  میکنـد کـه یـک کتـاب ادبیـات عـرب بـه نـام «مغنـی اللّبیب» را به ایشـان نشـان  میدهند و می گویند این قرآن اسـت. ایشـان  میگوید: خیر، این گونه نیسـت و مـن کلمـات قـرآن را به صورت نور  میبینم. چند صفحه کتاب را ورق  میزند و به یـک آیـه قـرآن  بر میخـورد و  میگوید: این آیه قرآن اسـت. می گفت: دیگر کلمات تاریک است و این نورانی است و آیه قرآن همین است. مؤلف کتاب آن آیهٔ قرآن را شاهدمثال برای بحث  ادبیاتیاش آورده بود و نوشته بود که این شاهد مثال در ایـن آیـه فـلان اسـت و یک کلمه بـه آیه اضافه کـرده بود. کربلایـی کاظم گفته بود: این «ثمّ» که اینجا آورده شـده، آیه قرآن نیسـت، و مابقی کلمات آیه قرآن اسـت! بـه کربلایـی کاظم میگویند: نویسـنده ایـن کتاب فرد بزرگی بوده اسـت .

کربلایی کاظم می گوید: هر که میخواهد باشد؛ این کتاب قرآن نیست!

در آن صحنه ای هم که ایشـان در آن امامزاده، در یک لحظه حافظ کل قرآن  میشود، قرآن را به صورت نور مشاهده میکند و حافظ آن می شود.

قرآن،  نوری در تار یکی های زندگی ما

آنجـا کـه به واسـطۀ القائات دوسـت و دشـمن، برخـی از ما از آینـدۀ زندگی خود در کشـور ناامیـد  میشـویم و بـه خیـال باطـل، خـود را در بیابـان تاریـک بـی آب و علف فرض  میکنیم، به  گونهای که گمان  میکنیم مشکلات کشور به هیچ وجه حل شـدنی نیسـت و کشـور مثـل کشـتی در گل فـرو رفتـه و از حرکـت ایسـتاده اسـت، اینجـا قـرآن ماننـد نـور عمـل می کنـد و مسـیر را روشـن می گردانـد؛ چون خودباختگی و ناامیدی در مبانی قرآنی جایی ندارد.

آنکه قرآن را زندگی کرده و این نور مبین را در زندگی اش جریان داده اسـت، ناامیـد و مأیـوس  نمیشـود. می بینـد در کشـورش مشـکل اقتصـادی هسـت؛ مشـکل اجتماعـی هسـت؛ مشـکل سیاسـی و فرهنگـی هسـت؛ می بینـد فقـر و بـی کاری بعضـی را؛  میبینـد عـده ای بـه نـان شـب  محتاج انـد و  عـده ای از سـر  شکمسیری فریاد مستی  میزنند و بر سر کیفیت غذای سگ و گربه خانگی شان چانـه میزننـد.  میبینـد همـۀ این هـا را؛ اما نه خود مأیوس و ناامید  میشـود و نـه دیگـران را از آینـدۀ کشـور ناامیـد  میکنـد؛ بلکـه  میجنگد؛ تـلاش  میکند و از مسئولان ذیربط مطالبه گری می کند.

 واقعی یا جعلی؟

فـرض کنیـد یـک واحـد آپارتمـان را بنابـر علتـی به فـردی فروخته ایـد و کلّ قیمت فروش این واحد را در قالب اسکناس های صددلاری در یک کیف دریافت کرده ،سـند آپارتمـان را بـه نـام خریـدار  زده ایـد. چنـد وقتـی که می گـذرد و بـرای تبدیل  دلارهایتان به ریال، به صرافی مراجعه  میکنید، تازه متوجه  میشوید تمام آن  صددلاری ها جعلی است. اعمال عبادی، سیاسی، اجتماعی و در یک کلام، همۀ آنچه در حیطۀ رفتار از ما سر می زند، مانند آن اسکناس های صددلاری است و میزان و عرصۀ حساب و کتاب خداوند، مانند آن صرافی.

همان طـور کـه صراف هنـگام تبدیل کردن دلار به ریال، اعتبار اسـکناس های ما را  میسنجد تا از واقعی بودن آن اطمینان حاصل کند، در دادگاه عدل الهی نیـز تمـام آنچـه از اعتقـادات، احساسـات، عبـادات و… بـا خـود به عرصـه قیامت آورده ایم، سنجیده می شود تا معلوم شود که واقعی بوده است.

عاقل کسـی اسـت که هنگام تحویل گرفتن دلارها و قبل از رفتن به صرافی ،بسـنجد و ببینـد دلارهایـش واقعـی اسـت یا جعلی. دربـارۀ همۀ آنچـه در میزان الهی سنجیده  میشود نیز  همینگونه است. عاقل کسی است که قبل از حاضر شدن در محضر الهی، بسنجد و ببیند آنچه از اعتقادات، احساسات، عبادات و …

میخواهد از این دنیا به همراه خود ببرد، واقعی و خالص است یا جعلی و پوچ.

قرآن آن نوری است که ملاک سنجش واقعی بودن یا نبودن داشته های ما در دنیاسـت. نـور قـرآن نه فقط در مسـائل اجتماعی، بلکـه در همۀ ابعاد زندگی مـا جریـان دارد؛ حتـی در سـنجش اعمال و رفتـار و افکار و احساسـاتمان قبل از رسـیدن زمـان سـنجش در دادگاه عدل الهی. بانکی ها وقتـی بخواهند بفهمند که اسکناسی جعلی است یا اصلی، حرف هیچ کس را گوش نمیدهند؛ بلکه آن را در برابـر نـور مـاورای بنفـش قـرار میدهند و هر چه نور نشـان بدهد، همان را قبول می کنند .﴿وَأنَزَلۡنَا إلِيۡكُمۡ نوُرٗا﴾ یعنی همین. هر چه دارید به قرآن عرضه کنید که  حقیقتها را برای شما روشن می کند.

پرورش احساس

نور قرآن علاوه بر ملاک سنجش اعمال، عامل نجات  انسانها هم هست. قرآن ،نوری در تاریکی های زندگی ماسـت. آن که در باتلاق گناه فرو رفته، نور ایمان در سرزمین وجودش خاموش شده است.

گواه روشن در پیش چشم ما برای ﴿وَأنَزَلۡنَا إلِيۡكُمۡ نوُرٗا مُّبيِنٗا﴾ و این حقیقت

که قرآن، نور  میشود تا انسان را در  تاریکی ها نجات دهد، مصاحبه ای است که در برنامۀ «ماه عسل» در ماه مبارک رمضان ۱۳۹۴ با «محمد عرب» پخش شد و  خبرگزاری هـای متعـدد کشـور آن را منتشـر کردنـد. شـاید یادتان رفته باشـد یا  کوچکترهای حاضر در جلسه اصلاً ماجرای زندگی او را نشنیده باشند.میگفت:

خانوادۀ ما اصلاً مذهبی نبودند و در ۱۴ سالگی به آمریکا مهاجرت کردیم .سبک زندگی خانوادهام طوری بود که خیلی زود با فرهنگ آنجا عجین شدیم. شده بودم یک ملحد و انسانی که  ذره ای شریعت و دیانت در وجودش یافت نمیشد. بعد از دانشگاه وارد بازار کار شدم. وضع مالی ام خیلی خوب شده بود و با یک جیب پر پول و وقت کافی شروع کردم به  خوشگذرانی؛  خوشگذرانی هایی که از به زبان آوردنشان شرمسارم و تنم به لرزه  میافتد. همۀ این سالها من غرق در منجاب گناه بودم.

۲۶سـالـه کـه بـودم، قصد داشـتـم یـک مسافرت بـه کشور برزیل بروم. شنیده بودم که یک کارناوال در برزیل برگزار  میشود که در دنیا معروف است. موقع خداحافظی از خواهرم، کتابی آورد و مرا از زیر آن رد کرد.  گفتم: «این چه کاری است؟» جواب داد: «این قرآن است؛ برای اینکه به سامت بروی و بازگردی، از زیرِ آن ردت کردم». پاسخ این کار خواهرم را با قهقهه دادم و گفتم: «از تو بعید است که این قدر خرافاتی باشی. تو فکر  میکنی این کتاب  میتواند مرا در مقابل حوادث و خطرات ایمن نگه دارد؟! این ها همه خرافات محض هستند». بعد از این اظهارنظر های روشنفکر مآبانه، در آخر، کتاب قرآن را با خودم به مسافرت بردم؛ به این خاطر که بنشینم آن را مطالعه کنم و از آن عیب و ایراد بگیرم!

عازم برزیل شدم. در هتل کتاب (قرآن) را برداشتم تا فقط برای خسته کـردن چشمانم کمی بخوانمش.  کتاب با ترجمۀ فارسی بود .از سورۀ بقره شروع کردم تا اینکه به آیه های ۲۳و ۲۴رسیدم؛ آنجا که خداوند  می فرماید: «ا گر کسی به حقانیت این کتاب شک دارد، پس آیه ای مانند آن بیاورد» و در ادامه خطاب به انسانها میفرماید: «از حالا تا قیامت فرصت دارید که یک آیه مانند این کتاب بیاورید.»

این آیه سخت مرا در فکر فرو بـرد. با خـودم گفتم: یعنی بعد از گذشت چـهـارده قـرن هیچ بشری نتوانسته آیـه ای مانند ایـن کتاب بیاورد؟! این فکر تنم را به لرزه انداخت. با کنجکاوی بیشتری آیه ها را دنبال کردم. آن شب نه توانستم بخوابم و نه به کارناوال رفتم! فردای آن روز سا کم را بستم و هتل را ترک کردم.  میخواستم در یک جای پر آرامش و در سکوت مطلق بنشینم و قرآن را بخوانم.[۴]

بزرگواران! روح و قلب این آقا در منجلاب گناه گیر کرده بود و این نوری که او را از این تاریَکی خارج کرد و قلب او را روشن نمود، همان نوری است که خدا در این آیه ﴿وَأنزَلۡنَا إلِيۡكُمۡ نوُرٗا مُّبيِنٗا﴾ برای او نازل کرد.

نورٌ علی نور

نکتۀ درخور تأمل در انتهای بحث این است:

آن کسی که این قرآنِ نور مبین را زندگی  میکند و از این منبع عظیم، ایمان همراه با عمل به ملزومات ایمان را به دست  میآورد، ایمان آگاهانه، نه مقلّدانه یـا متعصبانـه را برای خود درسـت کرده اسـت، ایمان او گاه بـه گاه و دل بخواهی نیسـت؛ بلکـه همیشـگی اسـت. چنیـن فـردی مـورد حمایـت و نصـرت الهـی قـرار میگیرد و به پیروزی قطعی میرسـد. اینجاسـت که نور قرآن و نور ایمان برای مؤمن نورٌ علی نور  میشود. هرچه بهتر و بیشتر قرآن را زندگی کنیم و در سایۀ تعالیم قرآن بر ایمانمان بیفزاییم، بیشتر این نورٌ علی نور را حس می کنیم.

قـرآن خـودش نـور اسـت؛ عامل سـنجش اعتقـادات، احساسـات، عبـادات و همـۀ آنچـه در حیطۀ رفتارهای اجتماعی، سیاسـی، اقتصـادی، خانوادگی و… از ما در دنیا سـر میزند، همین نور قرآن اسـت. عامل هدایت بسـیاری از گمراهان و تغییر در مسیر  زندگیشان همین نور قرآن است. حال اگر همین نور قرآن در کنار نور ایمان قرار بگیرد، چه می شود؟ نورٌ علی نور می شود.


[۱] . مخفف «أافواج المقاومة اللبنانیة». جنبش «أمَل» از  تشـکلهای سیاسـی شـیعی در لبنان اسـت که در اوایل دهۀ ۱۹۷۰م، امام موسی صدر برای دفاع از شیعیان لبنان و مقابلۀ نظامی با اسرائیل شکل داد.

[۲] ۱. ر.ک: ابراهیم یزدی ،یادنامۀ شهید بزرگوار دکتر مصطفی .چمران

[۳] . طباطبائی ،ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۵، ص۲۴۸.

[۴] . مصاحبه افکار نیوز با آقای «محمد عرب ،»۳۱ خرداد ۹۴.

question