نام مبارک: علی علیه السلام
لقب: اکبر علیه السلام
کنیه شریف: ابوالحسن علیه السلام
نام پدر: حسین علیه السلام
نام مادر: ام لیلی علیها السلام
محل ولادت: مدینه منوره
تاریخ ولادت: ۱۱ شعبان سال ۳۳ هجری
محل شهادت: کربلای معلی
تاریخ شهادت: ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری
محل دفن: کربلای معلی
نام قاتل: مُرّةِ بن مُنْقَذْ لعنه الله علیه
طول عمر: ۲۷ سال طبق مشهور
میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام
علی اکبر علیه السلام در ۱۱ شعبان سال ۳۳ هجری پیش از کشته شدن عثمان متولد گردید. به این ترتیب در روز عاشورا حدود ۲۷ ساله بوده است دلیل آن نظر متفق مورخان و نسب شناسان است زیرا وی از امام سجاد علیه السلام که در کربلا ۲۳ سال داشته اند بزرگتر بوده است.
قرائن نشان می دهد او نزد پدر جایگاه بلندی داشته و بر همه اصحاب و اهل بیت حضرت به جز عمویش عباس علیه السلام مقدم بوده است.
مورخین همگی اورده اند شب عاشورا امام حسین علیه السلام با ابن سعد علیه اللعنه ملاقات کرد و امر فرمود جز عباس و و علی اکبر علیهما السلام همه از او دور شوند.
و در روز عاشورا چون خطابه خواند گریه ی اهل حرم را شنید به برادرش عباس و پسرش علی اکبر علیه السلام فرمود: آنان را ساکت کنید بجانم سوگند گریه بسیار در آینده خواهند داشت».
این قراین نشان می دهد علی اکبر علیه السلام در کربلا بیش از اینها از عمرش شریفش می گذشته همچنانکه رجزش در میدان نبرد این امر را نشان می دهد.
کنیه شریف آن حضرت
در زیارت علی اکبر علیه السلام که ابو حمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام روایت نموده، آمده است: «صورت بر قبر گذار و سه بار بگو «صلی الله علیک یا اباالحسن».
شاید این کنیه برای تفأل باشد زیرا فرزندی به نام حسن داشته است.
روایت احمد بن ابونصر بزنطی گواه این مدعاست. بزنطی از حضرت رضا علیه السلام پرسید: آیا می توان با زنی و او ولد پدر او ازدواج کرد؟
حضرت فرمود: اشکالی ندارد.
سپس پرسید: گفته اند علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام با دختر امام حسن مجتبی علیسه السلام و با ام ولد امام حسن ازدواج نمود.
امام فرمود: چنین نیست. امام سجاد علیه السلام با دختر امام حسن مجتبی ازدواج کرد و ام ولدی که گفتی مربوز به علی بن الحسین است که در کربلا به شهادت رسید و او را نیز به عقد خود درآورد.
این حدیث سندی است که علی اکبر علیه السلام در کربلا کنیزی داشته که برای او فرزندی آورده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«صلی الله علیک و علی عترتک و اهل بیتک و آبائک و ابنائک و امهاتک الاخیار الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»
در این زیارت لفظ ابناء جمع است و دلالت بر بیش از دو نفر راد دارد. و عبارت علی عترتک دلالت بر خانواده دارد. عترت به معنی خانواده و فرزندان است که اگر علی اکبر علیه السلام نواده نداشت در کلام امام معصوم علیه السلام که آشنای به فن بلاغت و اقتضاء حال است وارد نمی شد.
فضایل علی اکبر علیه السلام
از ابتدای جوانی آثار عظمت و جلالت و انوار فضایل از سیمای مبارکش می درخشید. بخشش نبوی از وجود ش فروان می ریخت در مجد و شرافت و بزرگواری رسول کریم صلی الله علیه و آله و سلم را بیاد می اورد به تمام خصال خیر پیچیده شده بود فضائلش از ستارگان افزون، و محامدش برتر از کوههای بلند، زبان از وصفش ناتوان و دشمن چاره ای جز خضوع در برابر فضایل فراوان و بی مانندش ندارد.
علی اکبر علیه السلام اشبه الناس به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
مورخان در میان خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از کسی که در تمام صفات شبیه او باشد به جز علی اکبر علیه لسلام نام نبرده اند.
سرودی از جابر انصاری نقل نموده: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در راه رفتن شبیه پدر بزرگوارش بود یکبار به راست و یکبار به چپ می گرایید.
در روایت صدوق آمده: امام حسن مجتبی علیه السلام در هیبت و سیادت شبیه به جد خود بود و امام حسین علیه السلام در بخشش و شجاعت.
این نمونه ها نشان می دهد کسی از خاندان رسالت از هر جهت شبیه به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نبوده است.
سخن امام حسین علیه السلام درباره فرزندش علی اکبر علیه السلام به هنگام عزیمت به میدان نبرد:
«اللهم اشهد انّه برز الیهم اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولک و کنا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه»
«خدایا گواه باش شبیه ترین مردم به رسولت در خلقت و اخلاق و سخن گفتن به سوی اینان رفت و هرگاه ما مشتاق پیامبرت می شدیم به او نگاه می کردیم.»
گویای این حقیقت است که علی اکبر علیه السلام آینه ی جمال نبوی و نمونه کمالات آن جناب و در سخن گفتن نمونه کامل حضرتش بود. تا آنجا که پدر عزیزش امام حسین علیه السلام هرگاه شوق دیدار آن چهره ی حیات بخش را پیدا می کرد به این نور دیده نظر می انداخت.
البته روشن است که او دارنده ی اخلاق پسندیده بود تمام خصوصیت های پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم را دارا بود. مثل ورع، اخلاص، شجاعت، کرم، بردباری، خوشرویی، نرمش و انعطاف، خشونت و قاطعیت در راه خدا، و دوری از پستی ها و رذائل خواه از نظر شرع یا فطرت انسان و … در یک کلمه آنچه نزد خدای تعالی عظیم است.[انک لعلی خلق عظیم]
با توجه به احادیث رسیده هر چند بعضی از از خاندان رسالت با مقام عظمای رسالت شباهت داشتند اما علی اکبر علیه السلام مَثَل اعلای آن ذات کامل قدوسی معصوم از هر عیب و خطا و آراسته با جمال قدس الهی بود. او هر چند به امام معصوم نیازمند است اما بعید نیست که همچون ائمه طاهرین علیهما السلام دارای مقام عصمت باشد و این از فضل خدای تعالی دور نیست که انسانی بیافریند کامل، منزه از هر عیب و خطا.
در زیارت مخصوصه آن بزرگوار در اول رجب از قول امام معصوم علیه السلام آمده:
«کما منّ علیک من قبل و جعلک من اهل بیت الذین اذهب الله عنهم ارجس و طهرهم تطهیرا»
«همانگونه که از پیش بر تو منت نهاد و ترا از خاندانی قرار داد که رجس و پلیدی را از انان برده و پاک و مطهرشان ساخته است.
معنی «اذهب الله عنهم الرجس» همان مقام عصمت است که در علی اکبر علیه السلام تحقق یافته است هر چند وجوب عصمت در آنجناب همچون مقام عصمت امام که حجت بر مخلوقات است نیست.
بر قوه ایمان و بصیرت نافذ او همین بس که بخاطر حق جان خود را فدا ساخت و همراه پدر بزرگوارش در راه اعتلای اهداف و نهضت مقدس او شرکت نمود در حالیکه می دید در آن شرایط وحشتناک و خفقان، مردم به امامشان پشت کرده او را تنها گذارده اند و همگی برای ریشه کن ساختن خاندان رسالت متحد شده با نیزه های برافراشته و شمشیرهای آبدیده و تیرهای چند شاخه عازم نبرد با آنان هستند.
علی اکبر علیه السلام با اخلاص و صفای کامل و تسلیم محض در برابر آن امام بر حق، جانباری و فداکاری نمود و کثرت افراد آن لشگر بیداد کوچکترین خللی در اراده و عزم او ننهاد. برای رسیدن به قرب موعود که غایت آرزویش بود شاد و مصمم، بدون احساس خستگی آرام نداشت.
روایت عقبة بن سمعان گاه اشتیاق او برای شهادت و رسیدن به قرب عزت باریتعالی است. وی می گوید: در منزلگاه «قصر بنی مقاتل» امام حسین علیه السلام شب را گذراند. بالای مرکب، آن حضرت خواب کوتاهی نمود چون بیدار شد سه بار فرمود:
«انا لله و انا الیه الراجعون و الحمدلله رب العالمین»
فرزندش علی اکبر علیه السلام که بر اسبی سوار بود بسوی آن حضرت رفت و عرض کرد: فدایت شوم سبب گفتن کلمه ی استرجاع و حمد خدایتعالی چه بود؟
امام علیه السلام فرمود: در خواب دیدم سواری عنان مرکبم را گرفت و گفت: اینان می روند و مرگ را به دنبال خود می برند دانستم امیدی به زندگی ما نیست..»
علی اکبر علیه السلام فرمود: پدر آیا ما بر حق نیستیم.
امام علیه السلام فرمود: «آری سوگند به انکه بازگشت بندگان بسوی اوست»
علی اکبر علیه السلام عرض کرد؟ حال که ما برحقیم از مرگ باکی نیست.
امام علیه السلام فرمود: خداوند بهترین پاداشی را که پدری به فرزندش می دهد به تو عطا فرماید.»
[شب عاشورا] سخت ترین شبی بود که بر خاندان رسول صلی الله علیه و آله و سلم گذشت، زیرا اکنده از غم و ناراحتی و گرفتاری بود، پر از ترس و وحشت،تمام راهها برویشان بسته بود و هیچ امیدی به زنده ماندن نداشتند. حتی قطره ای آب هم نبود تا به کودکان تشنه بدهند. ان لشکر انبوه، حرم نبوی را مضطرب و ترسان کرده بود و همه ناامید از پیروزی در این نبرد غربت و تنهایی، نبودن یاران کافی و عطش جگرسوز که تاب و توانشان را می گرفت، سیاهی دریای غم و اندوه همه چیز را در خود فرو برده بود.
اما می بینیم حال و هوای مردان مجد و شرف، عزت و شجاعت یعنی بنی هاشم چگونه بود، آیا برای انان دلی و قلبی مانده بود تا سر پا بمانند؟ آیا روحیه ای داشتند که به حیات ادامه دهند و در نبرد فردا حماسه افرینند؟
آری شیرزادگان خانه ابوطالب علیه السلام و یاران برگزیده ی بی مانند حضرت سیدالشهداء در آن شب که طوفان ترس و وحشت و بلا همچو باران از هر سو بر آنان می بارید غرق نشاط و سرور و شادی غیر قابل وصفی بودند و چون کوههای سرکشیده استوار و مصمم، گویی بند از پایشان گسسته و چون مرغان آزاد بعضی سرگرم عبادت و عده ای برای قتال فردا آماده می شدند. مناجات و راز و نیازشان در حال قیام و قعود، رکوع و سجود صدای زنبوران عسل را تداعی می کرد.
[حضرت علی اکبر علیه السلام روز عاشورا] آنگاه که اراده ی رفتن به میدان نبرد نمود ، پرده نشینان حرم آل الله به او پناه برده، گردش حلقه زدند و گفتند:«به تنهایی و غربت ما رحم نما.» زیرا افول اختر رسالت را می دیدند و دورشدن صدای او را می شنیدند. ایینه جمال نبوی را رو به کسوف و خلق و خوی محمدی که امید یتیمانو پناه بی پناهان است بار سفر بسته می یافتند که قصد کوچ به دیار محبوب دارد.
در چنین حالتی چرا اشک هایشان بایستد و ناله و شیونشان به آسمان نرود؟
در اینجا مصیبت بزرگتر و جان خراشتر ، غم و اندوه سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام ار فقدان این اسوه ی کامل تمام فضیلت هاست. امام علیه السلام می دید فردی را برای سفری وداع می کند که بازگشت ندارد، شخصیتی که مظهر تام حقیقت محمدی و آیینه آراسته به جمال الهی و ایتی از آیات جلال ربوبی است.
آری حضرتش می دید فرزند عزیزش بسوی نبرد گام بر می دارد هیچ امیدی نیست جز استقبال از کشته شدن، در آن حال چاره ای نیافت جز آنکه از دیدگان خون دل ببارد به عمر سعد بانگ زد:
چه می کنی؟ خدا نسل ترا براندازد همانگونه که نسل مرا قطع کردی و خویشاوندی مرا به رسول الله مراعات ننمودی، خدا برکت را در تو قرار ندهد و کسی را بر تو مسلط سازد که در بستر، سرت را از تن جدا کند»
محاسن مقدس خود را به سوی آسمان گرفت و به صفات و کمالات علی اکبر با این عبارات اشاره فرمود، این همانست که در عالم میثاق ازلی چنین سرنوشتی ، قطعه قطعه شدن با شمشیر و تیر و نیزه برایش رقم زده شده:
«بار خدایا شاهد باش شبیه ترین مردم به پیامبرت صلی الله علیه و آله وسلم در خلقت و خُلق و خو و سخن گفتن، به سویشان می رود و ما هر گاه مشتاق دیدار رسولت می شدیم به چهره او نظر می کردیم. خدایا برکات زمین را از آنان بردار جمعشان را پراکنده و اتحادشان را به تفرقه بدل ساز، آنان را به راههای گوناگون بدار، حاکمان را هرگز از انان خشنود مساز، زیرا ما را دعوت نمودند تا یاریمان کنند اما بر ما تاختند و به کشتار ما برخاستند.
سپس این آیه را تلاوت فرمودند: همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آ ل عمران را بر عالمیان برگزید ذریه ای که بعضی از آنها از برخی دیگر است و خداوند شنوا و داناست.»
منظور آن حضرت آن است که علی اکبر علیه السلام از آن ذریه ی طیبه و یکی از ارکان امامت است، به سوی گروهی می رود که به هیچ وجه حرمت و پیمان او را رعایت نمی کنند.
جوان از نگاه قرآن و حدیث
“از نگاه قرآن و احادیث اسلامی، جوانی؛ بهار زندگی و بهترین فرصت برای خود سازی و سازندگی است. این فرصت به قدری ارزشمند است که در قیامت حسابرسی جداگانه از ایام عمر دارد. اما کمتر جوانی است که تا خزان پیری اش فرا نرسد ارزش بهار جوانی را آنگونه که شایسته است بشناسد.
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:
«انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شی قبلته»
«همانا دل جوان، مانند زمین خالی است که هر چه در آن افکنده شود آن را می پذیرد»
پیامبر خدا با عنایت به این اصل مهم تربیتی؛ در اغاز بعثت، تلاش خود را برای دعوت جوانان به اسلام متمرکز کرد و نتیجه گرفت. از این رو به اصحاب خود نیز توصیه می کرد که مواظب جوان ها باشند:
«شما را به نیکی با جوانان سفارش می کنم؛ زیرا نرم ترین دل ها را دارند به راستی که خداوند مرا بشارت دهنده و هشداردهنده برانگیخت. جوانان با من پیمان بستند و پیران با من به مخالفت برخاستند. و آن گاه فرمودند: «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم ؛ یعنی: و عمر آنان به درازا کشید و دل هایشان سخت گردید.».
امام صادق علیه السلام برای تبلیغ مکتب اهل بیت علیهم السلام به ابوجعفر احول چنین توصیه می فرماید:
«جوانان را دریاب، که آنان به سوی هر نیکی ای پُر شتاب ترند.»
همه مردم در هر سنی که باشند مکلف اند خویشتن را اصلاح کنند از ناپاکی ها بپرهیزند و از گناه خود در پیشگاه الهی عذر بخواهند. ولی انجام این وظیفه مقدس برای جوانان بهتر و مهم تر است زیرا آنان در دوران شباب اساس زندگی تمام عمر خود را پی ریزی می کنند. چه بهتر که از این فرصت استفاده نمایند و خویشتن را از تربیت های بد دوران کودکی و پلیدی های گناه تطهیر کنند و عمری را به پاکی و نیکی بگذرانند.
رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم در این باره می فرمایند: توبه از گناه همیشه پسندیده است ولی درسنین جوانی بهتر و پسندیده تر است.
جوانان باید اقتضای طبع جوانی را بشناسند و خویشتن را از هر جهت تحت مراقبت قرار دهند. باید بدانند دوران جوانی، دوران شهوت و غضب است، دوران غرور و خود پرستی و دوران غفلت و بی خبری است، و همواره در راه زندگی خطراتی در پیش دارند که سعادتشان را تهدید می کند.
اگر در جوانی اسیر هوی پرستی و تمایلات نفسانی خود شوند و خواهش های طبیعی و شهوات غریزی بر آنان حاکم و فرمانروا گردد بیم ان است که از صراط مستقیم منحرف شده و سرانجام در پرتگاه گمراهی و تیره روزی سقوط کنند.
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: کسی که شرافت باطنی و گوهر انسانی خود را بشناسد، این شناسایی، او را از پستی های شهوت و آرزوهای باطل مصون خواهد داشت.
پس؛ برای جلوگیری از سقوط و تباهی دنیا و آخرت، می بایست جوانان استعدادهای معنوی و لیاقت های روحی خود را بشناسند و برای نیل به خوشبختی و سعادت ابدی و اینکه انسان واقعی باشند و به مدارج کمال روحانی نایل شوند تصمیم قطعی بگیرند. در کنار این خودشناسی، آشنایی با قرآن و دین شناسی برای جوانان نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
جوانان باید برای درمان بیماری های درونی خود که ممکن است ناشی از تربیت های غلط دوران کودکی باشد، خود را تحت تعالیم عالیه اسلام و مربیان عالم و پاک نهاد قرار دهند و به دامان اهل بیت علیهم السلام پناه ببرند. و به این ترتیب خود را از قید آموزش های بد و صفات ناپسند آزاد ساخته و از عوارض نامطلوب آن ها در امان بمانند.
در نظر اولیای دین علیهم السلام، غلبه بر خواهش های ناروای غرایز و اجتناب از ناپاکی و گناه نه تنها دلیل بر عزم ثابت و قدرت نفس آدمی است بلکه مایه عزت و سرافرازی است. جوانانی که خواهان محبوبیت و افتخارات واقعی هستند باید شخصیت خود را بر اساس خویشتن داری و غلبه بر هوای نفس استوار نمایند و از این راه موجبات آبرومندی و خوشبختی همیشگی خود را فراهم آورند.
ناگفته نماند که غلبه بر غرایز و شهوات نیرومند، کاری بس دشوار و مشکل است. ولی کسانی که در طفولیت و یا ایام بحرانی بلوغ، با تربیت صحیح پرورش یافته اند و بر اثر مراقبت های پی گیر مربیان لایق، تعالیم الهی در اعماق جانشان نفوذ کرده ، واجد آنچنان شخصیت نیرومندی هستند که می توانند بر تمایلات نفسانی خود حاکم شده و غرایز ناروای خود را سرکوب سازند.
برای نمونه به یک مورد از تاریخ اسلام اشاره می شود:
یزید بن معاویه پسری داشت که در نظرش بسیار عزیز بود نام او را معویه گذارده بود و علاقه داشت که به خوبی تربیت شود . موقعی که به سن تحصیلی رسید معلم لایق و با فضیلتی را به نام «عمرالمقصوص» برای تعلیم و تربیت او برگزید و فرزند خود را به وی سپرد.
عمرالمقصوص از مردان باایمان و از دوستداران واقعی امیرمومنان علی علیه السلام بود و در باطن از رفتار ظالمانه معاویه و فرزندش یزید سخت تنفر داشت.این معلم شایسته در طول سنواتی که عهده دار تعلیم و تربیت معاویه بن یزید بود همه مبانی اسلامی و ایمانی را به وی آموخت و تمام وجودش را از اشعه فروزان تعالیم قرآن شریف روشن کرد و اورا یک فرد معتقد به اسلام و حقوق و اهل بیت علیهم السلام بار آورد.
او ۲۰ ساله بود که پدرش یزید را از دست داد و مردم او را برای جانشینی برگزیدند. و با وی بیعت خلافت بستند.
جانشینی یزید و فرمانروایی بر یک کش.ر پهناور، برای معاویه جوان، بهترین وسیله ارضای تمنیات غریزی اش بود اما معلم دانا و لایقش، در پرتو ایمان به خدا و تعالیم قرآن او را چنان با اراده و نیرومند ، آزاده و مستقل بار آورده بود که مقام عظیم خلافت، با تمام شکوه و جلالش نتوانست شخصیت وی را در هم بشکند و او را اسیر شهوات نماید.
معاویه بن یزید بر سر یک دو راهی بسیار مهم و حساس قرار گرفته بود. باید تصمیم می گرفت و یکی از آن دو را اختیار می کرد. سرانجام نیروی ایمان و تربیت های عمیق مذهبی، بر هوای نفس پیروز شد و از خلافت کناره گیری کرد و در کمال صراحت و شجاعت، به مقام و ریاستی که آلوده به انواع گناهان بود پشت پا زد.
پس جوانان مسلمان باید با خود باوری و اعتماد به استعدادهایی که خداوند متعال در وجود انسان به ودیعت گذاشته و تلاش برای شکوفا ساختن آنها، هر چه بیشتر و بهتر پیوند خود را با مبدأ و معبود همه زیبایی ها و کمالات، یعنی آفریدگار جهان، تقویت نمایند و بدانند که در سایه ی همین پیوند، سعادت همیشگی آنان تامین خواهد شد.”(برگرفته واقتباس از کتاب جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقی فلسفی- [و] حکمت نامه جوان، محمدی ری شهری.)
چگونگی شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
علی اکبر علیه السلام مرکب به سوی میدان راند، یا بهتر بگوییم خورشید نبوت در افق میدان درخشید ناگاه آن لشگر ستمگر متجاوز جمال محمد صلی الله علیه و آله وسلم در جلال علی علیه السلام و عصمت فاطمه علیها السلام و شجاعت حسین علیه السلام را در برابر خود جلوه گر دید. معلوم نبود آنگاه که به گروه دشمن می تازد آیا علی اکبر علیه السلام است یا جدش امیرمومنان علیه السلام یا چنگال توانمند مرگ است که به جان آنان فرو می رود یا صاعقه ها از برق شمشیرش آنان را می سوزاند. گروهی از شجاعتش میخکوب و مدهوش، جمعی تکبیرگو و از جمعی فریاد تبارک الله بلند بود. به هر سو که می تاخت دشمن می گریخت هیچکس توان رویارویی با او را نداشت. گاه رجز می خواند و خود را معرفی می کرد گاه هدفش را می گفت و از دلاوریش سخن می گفت:
انا علی بن الحسین بن علی نحن و رب البیت اولی بالنبی
تالله لا یحکم فینا ابن الدعی اضرب بالسیف احامی عن ابی
ضرب غلام هاشمی قرشی
در میدان نبرد آرام نداشت گاه به میمنه حمله می کرد و سپاه متجاوز را به میسره می کشاند و گاه به قلب دشمن می تاخت .. هیچ دلاوری با او روبرو نمی شد جز انکه دو نیمش می کرد. هیچ شجاعی پیش نمی امد مگر آنکه کشته می شد تا آنکه ۱۲۰ پهلوان را از دم تیغ گذرانید.
اما افسوس کثرت زخم و خونریزی فراوان و شدت تشنگی، توانی برایش نگذاشت تا به آن ددمنشان پیکار را ادامه دهد. در اینجا بود که شوق لقاء پروردگارش در او شدت یافت. خواست از حیات پدر توشه ای برگیرد و با او وداعی دیگر داشته باشد. از میدان نزد پدر آمد و زبان به شکایت گشود. ضربات تیر و شمشیر، گرما و تشنگی، تاب و توانش را کاسته بود عرضه داشت:
«تشنگی مرا کشت، سنگینی آهن توانم را برد آیا آبی هست تا بر علیه دشمنان نیرو بگیرم؟»
منظور جنابش آن بود که به اندازه ی توانش به انچه بر او واجب بوده قیام نموده و از آن شانه خالی نکرده است به جایی رسیده که بدون جرعه ای آب قدرت رویارویی با دشمن را ندارد. سوال او ، انکاری است و مقصودش عذر خواستن از ادامه نبرد بسان گذشته است.
شاید از پدرش حضرت سیدالشهداء علیه السلام درخواست آب در صورت امکان از طریق معجزه بوده است. اما حضرت از این کار امتناع ورزیدند تا فرزندش به مقام بالاتری دست یابد و پاداش بیشتری نزد خدای جلیل در روز رستاخیز به خاطر شهادت مظلومانه اش و تشنگی داشته باشد لذا او را بشارت داد بزودی به دریای بیکران رحمت خداوندی وارد می شود و جد بزرگوارش آن منجی بزرگ او را با جامی سیراب خواهد کرد که هرگز تشنه نخواهد شد. آنگاه انگشتر خود را به او داد تا در دهان گذارد.
علی اکبر علیه السلام در حالی به میدان رفت که آن بشارت صادقه سر تا پای او را غرق نشاط و سرور کرده بود. دیگر نمی دانست سر دشمن یا سینه او را نشانه میرود یا به منتهای آرزویش نزدیک می شود تا آنکه عدد کشته شدگان به ۲۰۰ نفر رسید.
انتظارش به سر امد و شهادت بر فراز سر مطهر او به پرواز درآمد. شمشیر مرة بن منقذ عبدی علیه العنة سر آن بزرگوار را نشانه رفت. و سپس ضربت نیزه بر پشت وی زد. بی تاب و توان گردن اسب را با دستان گرفت اسب او را به میان لشگر برد دشمنان اهل بیت پیکر نبوت را قطعه قطعه کردند.
در آخرین نفس ها با سلامی به پدر، آنهم زیر ضربات شمشیر نیزه او را وداع گفت و امامش را ندا داد:
«این جدم است که به شما سلام می کند با جام سرشارش شربت آبی به من نوشانید که هرگز تشنه نخواهم شد و می فرماید جامی هم برای شما اماده است».
با شنیدن این پیام حضرت امام حسین علیه السلام با شتاب خود را به جگر گوشه اش رساند تا شاید به دیدار او نائل آید و سخنی دیگر از او بشنود اما این گمان تحقق نیافت و آرزو جامه عمل نپوشید، پیکر امید رسالت را غرق خون بر خاک افتاده دید، محبت پدری به وجد آمد خود را روی بدن از هم گسیخته علی اکبر علیه السلام افکند و صورت بر صورت علی گذاشت.
امام فرمود: «علی الدنیا بعدک العفا اجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمه رسول الله»
«بعد از تو خاک بر دنیا، چه قدر اینان بر خدای رحمن و دریدن حرمت پیامبر جری شده اند.»
«یعز علی جدک و عمک و ابیک ان تدعوهم فلا یجیبوک و تستغیث بهم فلا یغیثوک»
«بر جد و عمو و پدرت سخت است انان را بخوانی پاسـخت نگویند، آنان را به فریاد رسی بخواهی به فریادت نرسند.»
سپس دست مبارک را از خون مطهر او پر ساخت و به سمت آسمان افشاند که قطره ای از آن به زمین نیامد.
امام در خود توانی ندید تا پیکر قطعه قطعه پاره جگر و آرام روحش را حمل کند جوانان بنی هاشم را خواند تا او را به خیمه گاه شهدا برند. جوانان علی را بردند پیکری غرق خون که انوار عزّ و شرف او را فرا گرفته، بدنی پاره پاره از ضربات تیر و نیزه و شمشیر، پرده نشینان خانه وحی با سینه هایی سوخته و گیسوانی پریشان و ناله هایی که گوش فرشتگان می رسید او را نظاره می کردند، در حالیکه عقیله بنی هاشم حضرت زینب ام المصائب علیهاالسلام پیشاپیش آنان بود و علی را استقبال کردندو خود را برجنازه ی او انداختند.
منبع: مقتل مُقرّم، آیت الله سید عبدالرزاق مقرم به نقل از پرتال انهار