الف- در جامعه هاى قبائلى:
در ملتهاى باستانى که روش اجتماعى آنها قانونى یا دینى نبوده و تنها با آداب و رسوم قومى زندگى مى کردند; زن, انسان حساب نمى شد بلکه با وى رفتار یک حیوان اهلى را مى نمودند. از وى دفاع مى نمودند و کسى که به او تجاوز مى کرد مجازات مى شد ولى نه براى اینکه انسان است یا عضوى از جامعه محسوب مى شود و حقوق و احترامى دارد; بلکه براى آن زنده بماند تا بازیچه شهوت مردان شود و براى اهل خانه خدمت کند و در مواقع لزوم مخصوصا در قحطى از گوشت وى تغذیه شود. زن در خانه پدر همین حال را داشت تا تحویل شوهر داده شود ولى نه به اختیار و انتخاب خودش بلکه مطابق دستور پدر, و آن نیز در حقیقت یک نوع فروش بود نه پیمان ازدواج. زن در خانه پدر و در خانه شوهر تابع بود و در هر حال تحت نظر صاحب خانه و به دلخواه وى زندگى مى کرد.
خداوند خانه مى توانست او را بفروشد یا ببخشد یا براى منظورهایى از قبیل خوشگذرانى و زادن بچه و یا خدمت به کس دیگر عاریه یا قرض یا اجاره دهد و اگر از وى گناهى سر مى زد حق داشت هر گونه مجازاتى که صلاح داند حتى کشتن را درباره وى اجرا کند بى آنکه کوچکترین مسئولیتى متوجه او باشد.(۱)
ب ـ زن در جامعه هاى مترقى سلطنتى:
در جامعه هاى متمدن سلطنتى مانند ایران و مصر و هند و چین که به دلخواه شاهان وقت اداره مى شد همچنین در جامعه هاى متمدن مانند کلده و روم و یونان که با حکومت قانون زندگى مى کردند گر چه حال زن بهتر از جامعه هاى دیگر بود و به کلى از مالکیت محروم نمى شد اما باز آزادى کامل نداشت و سرپرست خانه اى که زن در آن زندگى مى کرد مانند پدر یا برادر بزرگتر یا شوهر بر وى حکومت مطلق داشت یعنى حق داشت وى را به هر که مى خواهد عقد کند و یا عاریه و اجاره دهد یا ببخشد و مى توانست (مخصوصا در صورت جرم) او را بکشد یا از خانه بیرون کند.
در بعضى از کشورها زن خویشاوندى طبیعى نداشت و مردها با زنهاى محرم خودشان ازدواج مى کردند و در بعضى دیگر زن, خویش رسمى و قانونى شمرده نمى شد و ارث نمى برد. در بعضى جاها چند مرد یک زن مى گرفت و بعضى اقوام اعراب جاهلیت دختران خود را زنده به گور مى کردند.
زن را شوم مى دانستند و اگر مورد تجاوز و ظلم قرار مى گرفت حق مراجعه به محکمه و شکایت یا دفاع از خود را نداشت و حق نداشت شهادت دهد.
ج ـ زن در جامعه هاى دینى:
در جامعه هاى دینى تحریف شده نیز بیشتر از آنچه در جامعه هاى دیگر بود روى خوش به زنان نشان نمى دادند و حقوقى براى آنان قائل نبودند.
تورات فعلى یهود زن را تلختر از مرگ معرفى نموده و از کمال, نا امید مى شمارد. او را آفریده شده از دنده چپ آدم مى داند.(۲) همچنین او را مایه گمراهى آدم و رانده شدن آنها از بهشت مى داند.(۳)
این راه توسط انجیل فعلى نیز ادامه یافت آنجا که مى گوید: ((خدا اول آدم را آفرید و بعد حوارا, آدم فریب نخورد بلکه زن فریب شیطان را خورد و در تقصیر گرفتار شد اما به زاییدن رستگار خواهد شد اگر در ایمان و محبت و قدوسیت و تقوى ثابت قدم بمانند.))(۴) ((زن از مرد و براى مرد آفریده شده است)) پولس رسول در رساله اول قرنتیان را مخاطب قرار داده مى گوید: ((زیرا مرد از زن نیست بلکه زن از مرد است.)), مرد به جهت زن آفریده نشد بلکه زن براى مرد (آفریده شد), ((زنان باید شوهران خویش را همانند خدا اطاعت کنند.)) (۵) پولس رسول در رساله اول خود به تیموتائوس مى گوید:
« زن را اجازه نمى دهم که تعلیم دهد یا بر شوهر خود مسلط شود بلکه در سکوت بماند.»(۶)
در مجمع روحانى فرانسه که چند سال پیش از بعثت رسول گرامى اسلام(ص) منعقد شد روحانیان مسیحى پس از بررسى کامل حال زنان حکم صادر نمودند که زن انسان است ولى براى خدمت مرد آفریده شده است. و در همه این جامعه ها فرزند تابع پدر بود نه مادر و پایه نسبت از پدران درست مى شد نه از مادران جز اینکه در بعضى از نقاط چین و هند که تعدد شوهر مرسوم بود فرزند تابع مادر بود و پایه نسب را مادران تشکیل مى دادند.
خلاصه: پیش از اسلام در سراسر جهان و در همه ادوار تاریخ بشرى زن عضو موثرى به شمار نمى رفت و واجد استقلال و آزادى نبود و همیشه یک موجود ضعیف شمرده مى شد و خود نیز به مرور زمان خصایص انسانى خود را گم کرده نمى توانست هیچگونه شخصیت اجتماعى براى خود تصور نماید. کلمه ((زن)) معنى زبونى و خوارى و پستى و بى خردى را مى داد. در ادبیات هر زبانى نظم و نثر بسیار در ناشایستگى و فساد زن یافت مى شود که کاشف از طرز تفکرى است که پیشینیان در خصوص وى داشته اند.
نظر اسلام در خصوص زن
روزى که خورشید اسلام در افق تاریخ بشریت سرزد, زن همان موقعیت اجتماعى را داشت که اجمالا گفته شد. جهان آن روز در خصوص زن جز یک مشت افکار خرافى و نادرست و رفتار ظالمانه چیزى دیگر نداشت و مردم (حتى خود طبقه زن) براى این طبقه مرتبه و حقى قائل نبودند و او را موجودى پست که براى خدمتگزارى انسان شریف (یعنى مرد) آفریده شده است مى دانستند.
اسلام با تمام قوا با این افکار مخالفت کرد. براى زن حقوقى مقرر فرمود که در جاى خود به آن اشاره مى شود.
نگرش اسلام به زن و تنظیم حقوق او و اینکه حیثیت وى جنبه ((حق الله)) دارد نه ((حق الناس)) و هتک حرمت او براى احدى روانیست و همگان موظف به پاسدارى از مقام زن اند در خلال احکام دینى مشهود است.
مثلا اگر کسى به حیثیت وى تجاوز کرده و ناموس او را هتک کند باید حد بر او جارى شود و هیچ چیز مایه سقوط حد زانى نمى شود, نه رضایت همسر, نه رضایت خودزن, زیرا او جنبه حق الله دارد و نظیر مال نیست که اگر به سرقت رفت و مال باخته رضایت داد حد ساقط شود.(۷)
اسلام به تمام ذهنیت منحرف بشر تا آن زمان نه گفت و حقوقى را درباره زن مقرر کرد, از جمله آن حقوق عبارت است از:
۱ ـ زن یک انسان واقعى است و از یک جفت انسان نر و ماده آفریده شده و خصایص ذاتى انسان را دارد و در مفهوم انسانیت مرد را بر او امتیازى نیست.(۸)
۲ ـ زن مانند مرد عضو کامل جامعه است و شخصیت حقوقى دارد.
۳ ـ زن چنانکه خویشاوندى طبیعى دارد خویشاوندى رسمى قانونى نیز دارد.
۴ ـ دختر فرزند است چنانکه پسر فرزند است.
۵ ـ زن استقلال فکرى دارد و مى تواند در زندگى خود هر گونه تصمیمى بگیرد و در حدود شرعى به میل و انتخاب خود شوهر کند (مگر در یک مورد که شرع مقدس جهت حفظ و صیانت از ارزش او و به خاطر غلبه احساسات و عواطف در او و همینطور بى تجربگى او, در اولین ازدواج (دختر باکره) اذن پدر را شرط دانسته است البته با شرایط خاص خود, که در مواردى این حق پدر نیز ساقط مى شود.)
همچنین مى تواند آزادانه بى آنکه تحت ولایت و سرپرستى پدر و یا شوهر باشد زندگى نماید و هر شغل مشروعى را که بخواهد انتخاب کند. زن استقلال عملى دارد و کار و کوشش او محترم است. مى تواند مالک شود و ثروت خویش را بدون سرپرستى و دخالت مرد اداره نماید و از مال و حقوق فردى و اجتماعى خویش دفاع نماید و مى تواند بر نفع یا ضرر دیگران شهادت دهد. (جز در مسإله آمیزش جنسى که در آن بر طبق پیمان زناشویى باید شوهر خود را اطاعت کند.) هر کار دیگرى که براى شوهر انجام دهد, داراى ارزش است.
۶ ـ مرد نسبت به زن حق هیچگونه تحکم و تعدى ندارد و هر تعدى که در مورد مردان قابل تعقیب است در باره زن نیز قابل مجازات و تعقیب مى باشد.
۷ ـ زن شخصیت معنوى دینى دارد و از سعادت اخروى محروم نیست نه آنچنان که غالب ادیان و مذاهب زن را مانند یک شیطان, نومید از رحمت خداوندى مى پندارند.(۹)
اختلافات جزئى در حقوق زن و مرد
چنانکه گذشت از نظر اسلام زن و مرد در طبیعت انسانیت و شخصیت حقوقى و معنوى یکسانند لکن هر یک از این دو صنف به واسطه خصایص ویژه خود تفاوتى با صنف مقابل خود خواهد داشت. مانند اینکه سهم زن در ارث نصف سهم مرد است و شهادت دو زن با شهادت یک مرد برابر است و مرد مى تواند تا چهار زن اختیار کند لکن زن حق ندارد در یک زمان بیش از یک شوهر انتخاب نماید و طلاق به دست مرد سپرده شده و حکومت و قضاوت و جهاد به مردان اختصاص دارد و مخارج زن به عهده مرد است.
البته این اختلافات فرعى که در اسلام بین زن و مرد هست از اختلاف در غرایز و روحیات اختصاصى آنها سرچشمه گرفته است زیرا هر دو صنف در اصل انسانیت کمترین فرقى ندارند اختلاف آشکارى که میان زن و مرد هست این است که در طبیعت زن عواطف و احساسات قویتر از مرد است.
البته جاى انکار نیست که این حکم مانند همه نوامیس آفرینش موارد استثنایى دارد یعنى زنانى در جهان یافت شده اند که نیروى عقلشان از بسیارى مردان قویتر بوده است ولى به حسب اکثریت نیروى اندیشه و خرد در مرد قویتر و احساس و عاطفه در زن بیشتر است این حکم به هیچ وجه قابل انکار نیست. و با آزمایشهاى طولانى به ثبوت رسیده است و اختلافاتى که در اسلام بین زن و مرد از نظر حقوق دیده مى شود علتش همین اختلاف در تعقل و عاطفه و دیگر اختلافات طبیعى است.(۱۰)
زن در غرب متمدن
نگرشى به زن در غرب داراى نوسان زیادى بوده است, گاهى زن را به عنوان موجودى منحط شناختند که بیشتر به ((شىء)) شبیه است تا به موجود زنده, گاهى او را ((شیطان رجیم)) دانستند که کارش وسوسه کردن براى بدى و خطاست گاهى او را فرمانرواى اجتماع و حاکم بر مقدرات حاکمان خود شناختند و گاهى او را به صورت کارگر درآوردند که باید رنج برد و بدبختى کشد تا زندگى کند و در عین حال باردار شود و وضع حمل کند و به پرورش اولاد پردازد.(۱۱)
«وظیفه خانواده به عنوان مرکز اخلاقى جامعه و روابط و پیوند دهنده آن ناشى از خاصیت ایجاد وحدت انسانى آن است و همه مى دانند که اکنون این خاصیت اصلى از خانواده از میان رفته است و جمعیتهاى صنعتى عصر ما در وضع ناپایدارى هستند زیرا اصول اخلاقى آنها پایه هاى اقتصادى و سیاسى خود را از دست داده است.
انقلاب صنعتى موجب حضور بیشتر زنان در جامعه و مراکز صنعتى گردیده است و این امر با روابط پیش از ازدواج و نتایج فرعى آن توإم شده است در نتیجه نفوذ اخلاقى خانواده ها سست شده و زهد و تقواى زاهدان به عیش و نوش و بى بند و بارى رندان بدل گشته است هر یک از این موجبات به نوبه خود در ایجاد وسایل منع بارورى نیز موثر بوده است.(۱۲) ((اگر فرض کنیم که در سال ۲۰۰۰ میلادى هستیم و بخواهیم بدانیم که بزرگترین حادثه ربع اول قرن بیستم چه بوده است متوجه خواهیم شد که این حادثه, جنگ بزرگ و یا انقلاب روسیه نبوده است بلکه همانا دگرگونى وضع زنان بوده است تاریخ چنین تغییر تکان دهنده اى در مدتى به این کوتاهى کمتر دیده است. ((خانه مقدس)) که پایه نظم اجتماعى ما بود, شیوه زناشویى که مانع شهوترانى و ناپایدارى وضع انسان بود قانون اخلاقى پیچیده اى که ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود همه آشکارا در این انتقال پر آشوبى که همه رسوم و اشکال زندگى و تفکر ما را فرا گرفته است گرفتار گشته اند; زیرا کارخانه ها به جاى مزارع نشسته است و شهرها, منابع طبیعى و انسانى دهات را به سوى خود کشانده است اینکه قواى فکرى ما در این روزگار مهار گسیخته تعادل خود را کمى از دست داده است بى موجب نیست)).(۱۳)
صاحب گفتار بالا گویا با تإسفى درد آلود ادامه مى دهد: ((بدین گونه زنان بیش از پیش از آوردن کودکان ناتوان گشتند و هر چه توانستند از مادر شدن گریزان گشتند و آن را به کمترین حد ممکن رساندند. زن عادات نیک و بد این مرد از مد افتاده را یکى پس از دیگرى یاد گرفت, مانند او سیگار کشید و مانند او شلوار پوشید و موى سرش را مثل او اصلاح کرد و در بى اعتنایى به مقدسات و در الحاد به رفتار او گرایید. همانندى روزانه, مردان را زنانه و زنان را مردانه ساخت.))(۱۴)
و تاریخ همچنان ادامه دارد…
۱ ـ ر. ک: اسلام و اجتماع, علامه طباطبایى و حقوق زن در اسلام و جهان, یحیى نورى.
۲ ـ ر. ک: کتاب مقدس, سفر پیدایش, باب اول, آیات ۱ تا ۳۱ و باب ۲ آیات ۲ تا ۲۳.
۳ ـ ر. ک: کتاب مقدس, سفر پیدایش, باب سوم, آیات ۱ تا ۱۷.
۴ ـ رساله اول پولس به تیموتائوس, باب دوم, آیات ۱۴ و ۱۵.
۵ ـ رساله اول پولس به قرنتیان, باب ۲, آیه ۱۱.
۶ ـ همان, باب ۲, آیه ۱۳.
۷ ـ ر. ک: زن در آینه جلال و جمال, آیت الله جوادى آملى, ص۴۲.
۸ ـ خداى متعال در آیه ۱۳ سوره حجرات مى فرماید:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم)).
۹ ـ خداوند در آیه ۱۹۵ سوره آل عمران مى فرماید: ((فاستجاب لهم ربهم انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض…. ))
«سپس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد (و فرمود که:) من عمل هیچ صاحب عملى از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید, تباه نمى کنم…».
۱۰ ـ اسلام و اجتماع, ص۷۱.
۱۱ ـ فاجعه تمدن و رسالت اسلام, سید قطب, ترجمه على حجتى کرمانى, ص۱۴۲.
۱۲ ـ لذات فلسفه, ویل دورانت, ترجمه عباس زریاب خویى, ص۹۵ و ۹۶.
۱۳ ـ همان, ص۱۵۵.
۱۴ ـ همان, ص۱۶۱.