اخلاق اجتماعی در اسلام
نهادهای ضروری برای زندگی اجتماعی انسان
اشاره
در جلسات گذشته گفتیم که واژ ه اخلاق در کاربردهای محاوراتی و علمی اختلافاتی از نظر مفهوم و کاربرد دارد. با توجه به این اختلاف مفهومی که در کاربردهای اخلاق ملاحظه میشود، میتوان برای انواع اخلاق سه دسته کلی شناسایی کرد که هر کدام شاخههای مختلفی دارد؛ اخلاق عرفی، اخلاق فلسفی یا علمی، و اخلاق دینی. مسایلی که در بین هر سه دسته از اخلاق مشترک است، مسائل و روابط اجتماعی است. در اخلاق دینی بخشی به نام اخلاق الهی داریم که در آن دو دسته مطرح نمیشود. در محاورات عرفی درباره اینکه رابطه قلبی انسان با خدا چگونه باشد و اینکه در کارها چقدر خدا را در نظر داشته باشد، بحثی نمیشود و این مسئله را جزو اخلاق به شمار نمیآورند. موضوع اخلاق عرفی رفتارها، گفتوگوها و بحثهای عامیانهای است که بین مردم مطرح میشود و در این اخلاق درباره کسی که خیلی خداپرست باشد، نمیگویند اخلاق خوبی دارد. اما اخلاق به معنای عامی که ما در اسلام تعریف میکنیم، تقریبا معادل رفتارهای ارزشی است و شامل ارتباط انسان با خدا نیز میشود.
اخلاق عرفانی
بخش ویژهای از اخلاق دینی درباره ارتباط با خداست که گاهی از آن به «اخلاق عرفانی» تعبیر میکنیم. رویکرد این اخلاق اصولا به سوی توحید است؛ اینکه انسان سرچشمه همه خوبیها و آثار و برکات را از خدا ببیند. هرچیزی هر جای دیگر نیز وجود دارد، بهگونهای بهخاطر انتسابش با خداست. در این رویکرد ریشه و آثار وجودی همه خیرها و خوبیها همه از ناحیه خدا دیده میشود. ویژگی این مکتب اخلاقی، چنین توجهی به خدا در همه جهات است و اینکه انسان بکوشد که تمام رفتارهایش را فقط برای خدا انجام دهد.
در بحثهایی که در حدود سی سال پیش در این جلسات مطرح کردهایم به مناسبتهایی از این موضوعات صحبت شده است. شاید بخش وسیعی از این مباحث را ذیل شرح حدیث معراج مطرح کرده باشیم. اینکه انسان همیشه شکر خدا را بهجا بیاورد، همه خوبیها را نعمت خدا بداند، خودش را در مقابل خدا بدهکار بداند و… از مباحثی است که در اخلاق الهی مطرح میشود و به مناسبتهایی به صورت مکرر در این زمینهها گفتوگو کردهایم.
اخلاق فردی نیز از مباحثی است که معمولا در کتابهای اخلاقی ما از آن بحث میشود؛ مانند اینکه انسان قوه شهویه، غضبیه و عاقله دارد و اعتدال بین آنها باعث میشود که فضلیت اخلاقی پیدا شود. محور این مباحث بیشتر درباره این است که یک شخص در کنترل و مدیریت قوای خودش چگونه میتواند صفات پسندیدهای را پیدا کند. بحثهای اجتماعی نیز در کنار این مسایل به صورت تطفلی بحث میشود. نمونه بسیار خوب این کتابها که با استفاده از آیات و روایات، مباحث را مطرح ساخته و از کتابهایی است که واقعا از افتخارات کتابهای شیعه به شمار میرود، کتابهای معراج السعاده و جامع السعادات است که ملا احمد و ملا مهدی نراقیرحمةاللهعلیهما نوشتهاند، و هنوز نیز بهتر از این دو کتاب در زمینه اخلاق اسلامی نمیتوانیم معرفی کنیم.
امروز آنچه بیشتر در محافل علمی دنیا از آن بحث میشود و حتی در محاورات و گفتوگوهای عرفی نیز مطرح میشود، اخلاق اجتماعی است. اخلاق اجتماعی درباره رابطه انسان با انسانهای دیگر مطرح میشود. اگر انسان تنها خودش باشد و خودش، این اخلاق دربارهاش مطرح نمیشود. ما در بخش اخلاق اجتماعی بسیار کم بحث کردهایم. همچنین از آنجا که در مباحث اخلاقی ما همه چیز تحت الشعاع بحثهای معنوی و الهی قرار میگیرد، در کتابهای اخلاقیمان نیز کمتر به این مسایل پرداخته شده است. این است که اگر خدا توفیق دهد در ماه رمضان امسال، میخواهیم مقداری در اینباره صحبت کنیم. بحثهایی که در دو جلسه گذشته مطرح شد، مقدمهای برای این بحث بود. این مقدمات از آن جهت بیان شد که جایگاه بحث اخلاق اجتماعی از نظر دین روشن شود.
فلسفه زندگی اجتماعی
کسانی که در محافل علمی درباره اخلاق اجتماعی بحث میکنند، معتقدند که زندگی اجتماعی عبارت است از داد و ستد انسانها در جامعهای که در آن زندگی میکنند. این داد و ستد ابتدا از یک زندگی کوچک و خانوادگی شروع میشود و به اجتماع محلی، شهری یا اجتماع عشایری میرسد. این اجتماعها کمک میکنند که افراد از کار دیگران استفاده کنند. اگر انسان تنها باشد، نمیتواند هم زراعت کند، هم تجارت کند، هم صنعت داشته باشد، هم غذا تهیه کند، هم لباس بدوزد، هم ساختمان بسازد، هم علوم مختلف را بیاموزد و…. ممکن نیست یک نفر به تنهایی همه کارها را انجام دهد؛ اما وقتی جمعیتی باشد، میتوانند هدفی را تعیین و تقسیم کار کنند؛ سپس هر یک مشغول یک بخش شوند و نتایج کارشان را مبادله کنند. بنابراین زندگی اجتماعی یک نوع داد و ستد عمومی است. گاهی این داد و ستد شخصی است؛ مثل اینکه دو نفر با هم شریک میشوند یا مرد و زنی با هم ازدواج میکنند و خانواده را تشکیل میدهند؛ اما گاهی افراد فراوانی با هم همکاری میکنند؛ گاهی میلیونها و صدها میلیون انسان به یکدیگر کمک میکنند و در زندگی هر کدام به دیگری چیزی میدهد و چیزی از او دریافت میکند. این فلسفه زندگی اجتماعی است.
عامل پیدایش زندگی اجتماعی
جامعهشناسان درباره عامل اصلی پیدایش زندگی اجتماعی بحثهای زیادی کردهاند؛ برخی گفتهاند: این عامل غریزی است؛ انسان نیز مثل زنبور عسل به صورت غریزی به زندگی اجتماعی روی میآورد. کسی به زنبور عسل یاد نداده است که چگونه با هم زندگی کنند. زنبور در کندو متولد میشود و برای مسئولیتی که در کندو دارد نیز تلاش میکند. انسان نیز چنین موجودی است و عاملی غریزی باعث میشود که انسانها با هم زندگی کنند. اما برخی معتقدند که عامل پیدایش زندگی اجتماعی انسان، عامل عقلانی است؛ انسانها اندیشیدهاند و دیدهاند وقتی با هم کار میکنند بهتر به خواستههایشان میرسند، بیشتر راه کمال و پیشرفتهای مادی و معنوی پیدا میکنند. بر این اساس گفتهاند که بیایید با هم همکاری کنیم. به هر حال علت پیدایش، هر چه بوده، باعث شده است که انسانها با هم زندگی و از یکدیگر استفاده کنند.
عدالت؛ اصلی عاقلانه در زندگی اجتماعی
گفتیم ماهیت زندگی اجتماعی داد و ستد و همکاری انسانها با هم است. بر اساس این ماهیت، مفهومی اساسی در زندگی اجتماعی به نام عدالت شکل میگیرد. هنگامی داد و ستد انسانها با یکدیگرصحیح است که ارزش این داد و ستد مشابه هم باشد؛ یک طرف چیزی را به طرف مقابل میدهد و باید در مقابل آن چیزی متناسب با آن دریافت کند. اما اگر بنا باشد که یک طرف یک ریال بدهد و یک میلیون بگیرد، یا یک میلیون بدهد و یک ریال بگیرد، داد و ستد معقولی صورت نگرفته است و هیچ عاقلی آن را نمیپذیرد. بنابراین هر عاقلی عدالت را یک اصل میداند. حقیقت عدالت همین است؛ باید تعاملی که بین دو موجود واقع میشود، بهگونهای باشد که هیچ کدام ضرر نکنند. باید هر کدام از دیگری نفعی ببرد متناسب با نفعی که به طرف مقابل رسانده است. بنابراین اولین ارزشی که در زندگی اجتماعی مطرح میشود عدالت است تا این زندگی را معقول و پایدار سازد، و همه احساس کنند در مقابل چیزی که به جامعه میدهند، نفعی متناسب از جامعه دریافت میکنند.
عقل انسان میگوید عدالت اصل است. این اصل پایه همه ارزشهای اخلاقی است و منشأ آن نیز فلسفه زندگی اجتماعی است؛ اگر در داد و ستد چیزی که میدهیم با چیزی که دریافت میکنیم، متناسب باشد، عدالت است، اما اگر اینگونه نباشد، ظلم است؛بهخصوص اگر طرف مقابل نیاز داشته و ما نیازش را نادیده بگیریم و سود خود را ببریم؛ کاری که همه استعمارگران دنیا انجام میدهند. آنها برای سرگرم ساختن دیگران چیز کوچکی میدهند، اما چیزی که میگیرند دهها و صدها برابر چیزی است که دادهاند. این همان استکبار، ظلم و بیدادگری است. اما اگر روابط دو طرف با هم بهگونهای باشد که به صورت متناسب از یکدیگر استفاده کنند، احساس ضرر نمیکنند و منافعی که به دست میآورند نیز چندین برابر منافعی است که از کارهای فردیشان پیدا میشود. این است که به زندگی اجتماعی دل میبندند، به آن علاقهمند میشوند و پیشرفت میکنند.
تعریف عدالت
عدالت را به صورت ساده اینگونه تعریف کردهاند: وقتی در داد و ستد، آن چه میدهند با آن چه دریافت میکنند، متناسب باشد، عدالت صورت گرفته است. این تعریف را به شکل علمی درآورده و گفتهاند: عدالت این است که هر کس به حق خودش برسد. کسیکه کار را برای دیگری انجام میدهد، حقی پیدا میکند و باید حقش را دریافت کند، اگر طرف مقابل حق او را ضایع کرد و همه آنچه باید به او بدهد نداد، حقش را تضییع کرده است و این ظلم است. بنابراین عدالت یعنی رعایت حق دیگران، و ظلم یعنی تضییع حق دیگران. به همین سادگی میتوانیم یک مفهوم عمیق علمی-حقوقی-فلسفی را بفهمیم. براساس این تعریف، افزون بر فهم ریشه زندگی اجتماعی، راه حل مسائل اجتماعی نیز فهمیده میشود؛ اینکه باید روابط به گونهای باشد که هر کدام در مقابل چیزی که به جامعه میدهد از دیگری چیزی متناسب دریافت کند.
منشأ پیدایش حقوق
پس از تعریف عدالت با چند مفهوم روبهرو میشویم؛ یکی از آنها مفهوم حق است. اکنون این سؤال مطرح میشود که حق چیست؛ چگونه پیدا میشود؛و چه کسی آن را تعیین میکند. این حق تنها درباره داد و ستد مالی نیست. برای مثال، پدر و مادر برای فرزندشان بسیار زحمت میکشند، گاهی از جانشان مایه میگذارند تا فرزندشان را بزرگ کنند، اما در مقابل این خدمات چه چیزی دریافت میکنند؟ روشن است که والدین در مقابل این خدمات حقی بر فرزند پیدا میکنند. این حق، حق مالی نیست. عواطف والدین باعث شده است که این زحمتها را تحمل کنند، بنابراین امری عاطفی را باید دریافت کنند. این مسئله درباره دو همسایه نیز مطرح میشود؛ بالاخره دو همسایه به یکدیگر کمک میکنند، گاهی انسان به چیزی احتیاج پیدا میکند و از همسایه خود میگیرد. هر کدام در مقابل نفعی که به دیگری میرساند حق پیدا میکند. مفهوم حق از اینجا پیدا میشود و همین زمینهای برای پیدایش رشتهای از علوم انسانی به نام رشته حقوق میشود.
بنابراین، زندگی اجتماعی بدون ارتباط و داد و ستد با یکدیگر معنا ندارد. انواع و اقسام داد و ستد در جامعه شکل میگیرد؛ داد و ستد مالی، عاطفی، جسمانی، کمکهای مادی، معنوی، علمی و… هر کدام از افراد جامعه چیزی به جامعه میدهد و در مقابل آن حقی پیدا میکند. روشن است که باید در جامعه میزان و معیار این حق تعیین شود؛ و اینکه چگونه باید این حق تأمین شود تا به کسی ظلم نشود. این مسایل به طور کلی حقوق را مطرح میسازد و انگیزهای برای ایجاد رشتههایی از علوم انسانی تحت عنوان حقوق ایجاد میکند. هر قدر زندگی اجتماعی پیچیدهتر میشود، رشتههای حقوق نیز گستردهتر میشود. در این گستره حتی حقوق بین الملل و حقوق بشر نیز مطرح میشود و هر روز بحثهای جدیدتری پدید میآید که اصحاب آن به آن میپردازند.
گفتیم که در حقوق، تعیین میشود که در مقابل خدماتی که یک فرد یا یک گروه به جامعه میرساند، متقابلا چه چیزهایی را باید دریافت کند. در اینجا یک معادله ترسیم میشود. تعیین این حق در امور تجاری و مالی آسانتر است و با ارقام میتوان آن را مشخص کرد، اما ارزش روابط عاطفی را نمیتوان با عدد و رقم تعیین کرد و تعیین آن مشکلتر و پیچیدهتر است.
منشأ پیدایش اخلاق اجتماعی
مسئله دیگری که در اینجا با آن روبهرو میشویم این است که صرف اینکه ما بدانیم کسانی بر ما حق دارند، انگیزهای برای اینکه حقشان را بدهیم، ایجاد نمیکند. بسیاری از انسانها در بسیاری از وقتها میدانند که دیگری نسبت به آنها حق دارد، اما آن را نمیدهند و معمولا اسم آن را زرنگی میگذارند. برای مثال معاملهای میکنیم و میدانیم قیمت این کالا چهقدر است، اما به هر صورتی که شده میخواهیم بهگونهای کمتر به او پرداخت کنیم و حقش را به او ندهیم. نمونه این کار در مسائل اجتماعی بینالمللی جنگهایی است که در کشورهای مختلف به وقوع میپیوندد. سرداران کشورهای استعماری خیلی خوب میدانند که چه ظلمهایی میکنند و با این سیاستهایی که اعمال میکنند چه خونهای ناحقی ریخته میشود، ولی هیچ به روی مبارک نمیآورند و از کارشان دفاع نیز میکنند. با توجه به این رویکرد، تعیین این حقوق چه فایدهای دارد؟ سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که پس از تعیین این حقوق، چه کار کنیم که افرادی که بر هم حق دارند، انگیزه داشته باشند که این حق را رعایت کنند؟ یک راه این است که افراد با مبادی نفسانی طوری تربیت شوند که رعایت حق و حقوق دیگران را برای خودشان کمال، فضلیت و افتخار خود بدانند. اینجاست که مسئله اخلاق اجتماعی مطرح میشود.
منشأ پیدایش سیاست
اخلاق اجتماعی بعد از مرحله حقوق اجتماعی، و حقوق اجتماعی بعد از نیاز به زندگی اجتماعی مطرح میشود. برای اینکه زندگی پایدار اجتماعی داشته باشیم، باید مقرراتی باشد که بگوید هر کسی چه اندازه سود میرساند و چه چیزی باید دریافت کند. سپس برای اینکه به این حق عمل شود، یک راه این است که افراد طوری تربیت شوند که عاملی درونی برای رعایت حقوق دیگران داشته باشند. در اینجا پای اخلاق به میان میآید. ولی در عمل میبینیم که در بسیاری از موارد حتی تربیتهای اخلاقی نیز کاملا پاسخگو نیست. نمونه آن دزدیها و جنایات بسیاری است که در زندگیهای اجتماعی و بینالمللی صورت میگیرد. بنابراین چیز دیگری باید در اینجا باشد، و آن قدرتی است که متخلفان را مجازات میکند؛ قدرتی که برای جلوگیری از مخالفت با حقوق و قانون تدبیر کند، و اگر این مخالفت صورت گرفت، متخلف را مجازات کند، یا دستکم عکسالعملی نشان داده شود تا دیگران پند بگیرند، و در مقابل جرمی که انجام گرفته جریمهای از او بگیرند تا ظلمش جبران شود. در اینجا مسئله سیاست و تدبیر جامعه مطرح میشود.
نتیجه اینکه اساس علوم اجتماعی سه چیز است؛ حقوق، اخلاق، سیاست. ابتدا باید معلوم شود که حقوق مردم چیست. حقوق از اینجا پیدا میشود. زندگی اجتماعی برای این است که مردم از یکدیگر استفاده کنند. باید طوری باشد که این منافع متقابل و متعادل باشد و قانونی میخواهد که آن را تعیین کند. نام این قانون حقوق است. بحثهای رشتههای مختلف حقوقی این تکلیف را بر عهده دارد که روابط انسانها را قانونمند کنند، اما صرف قانون باعث عمل نمیشود، چه کنیم که به این قانون عمل شود؟ یک راه این است که مبادی نفسانی درونی در اشخاص ایجاد شود و انسانها با تربیتهای خاصی، اخلاقا خودشان را به رعایت حقوق ملتزم بدانند. ولی باز هم میبینیم که این نیز کامل نیست و کسانی پیدا میشوند که یا این اخلاق در آنها تأثیر ندارد، یا تربیت اخلاقی به آنها نمیرسد، و یا محیطشان طوری نیست که آن تربیتها را ارائه بدهد. آخرین راه حل این است که باید با زور و قدرت جلوی حقکشی و ظلم را گرفت. نام این راه حل سیاست یا تدبیر اجتماع است.
اساس علوم اجتماعی از نگاه دین
اکنون میخواهیم مسایل بالا را در قالب دین بریزیم. براساس دین، بهترین کسی که میتواند حق هر کس را تعیین کند، کسی است که انسانها را آفریده و بر ظاهر و باطن، و گذشته و آیندهشان آگاه است. او میداند انسانها چگونه پیدا شدهاند، چگونه رشد کردهاند، چه عواملی در رشدشان مؤثر بوده است، چه حقی بر دیگران پیدا میکنند و در مقابل چه چیزی باید به جامعه بپردازند. تنها خداوند میتواند این قانون را وضع کند. او خود میگوید:لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ؛[۱]پیغمبران را فرستادیم و ابتدا قانون را برای انسانها وضع کردیم. به مردم گفتیم که قانون چیست و باید چگونه باشد. قانون را وضع کردیم تا عدل حاکم شود. بعد از آنکه پیغمبران، مردم را به آثار خوب و بد کارها آشنا کردند و سعی کردند آنها را تربیت کنند، آهن را نازل کردیم تا با قدرت جلوی فساد گرفته شود. در قرآن کریم یک سوره به نام حدید آمده است. روح این سوره این است؛ خداوند انسان را طوری آفریده که باید زندگی اجتماعی داشته باشد و از این آفرینش هدفی داشته است. برای تحقق این هدف قانونی لازم است و آن قانون باید رعایت و اجرا شود. تا جاییکه این قانون با انگیزههای شخصی و مبادی اخلاقی رعایت شود، مطلوب است، اما اگر رعایت نشد، باید با زور و قوه قهریه تحمیل شود.
ولی امر مسلمین؛ متمم تحقق هدف الهی از خلقت انسان
در مرحله قانونگذاری ما به قانون خدا احتیاج داریم. هیچ کس مثل خدا منافع و مصالح گذشته و آینده انسانها را نمیتواند بفهمد. او بهتر میداند که چه چیزی برای انسان نافع است و چه چیزی ضرر دارد. عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَتَعْلَمُونَ؛[۲] او بهتر میداند چه چیزی برای انسان خوب است، بنابراین میتواند دستور دهد که باید به این قانون عمل کنید! سپس نیاز به تربیت اخلاقی است تا مردم خودشان انگیزه عمل به قانون را پیدا کنند. یکی از وظایف پیامبر تزکیه مردم است. تزکیه یعنی تربیت افراد به گونهای که با انگیزههای شخصیشان قوانین الهی را رعایت کنند. باید انگیزه پیدا کنند که به آنچه خداوند بیان کرده و صلاح دنیا و آخرتشان است، عمل کنند، اما اگر عمل نکردند و باعث فساد اجتماعی شدند باید با قوه قهریه جلوی آنها را گرفت. اینجاست که به ولایت نیاز پیدا میشود. اگر حکومت و قوه قهریه در جامعه نباشد، خواه ناخواه افراد مفسدی پیدا میشوند و خیانت و ظلم میکنند و وضع جامعه را به هم میریزند. دراین صورت مصالحی که برای زندگی بشر لازم است، تأمین نمیشود. به عبارت دیگر، هدف الهی از خلقت انسان تحقق پیدا نمیکند. بنابراین وجود ولی امر مسلمین متمم تحقق هدف الهی از خلقت انسان است؛ مسائلی که مربوط به حکومت اسلامی است و به فضل بنده صالح خدا امام خمینیرضواناللهعلیه و برکت خونهای پاکی که در این راه ریخته شد جامعه ما این لیاقت را پیدا کرد که این بخش عظیم از فقه اسلامی را بشناسند و در مقام عملش بربیایند. امیدواریم روز به روز اینها بیشتر و گستردهتر تحقق پیدا کند، و ان شاءالله زمینه ظهور ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف فراهم شود.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[۱]. حدید، ۲۵.
[۲]. بقره، ۲۱۶.