استاد: حجت الاسلام محمدرضا اعوانی

اعوذبالله سمیع علیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین حمداً لامنتهی لحده و لا حساب لعدد و لا مبلغ لغایته و لا انقطاع لأمده، الصلاة و السلام علی امین وحیه و خاتم رسله و بشیر رحمته و نذیر نقمته سیدنا و نبینا محمد و آله و العن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
در ادامه مباحث رسیدیم به این عبارت (أَوْ يَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ) خداوندا به تو پناه می‌آوریم که پادشاه بر ما جور و ستم روا دارد، سلطان یعنی کسی که سلطه و سلطنت و تسلط دارد بر مردم، حالا اینکه چرا امام از ظلم سلطان از خداوند پناه می‌برند؟ البته نکات مختلفی در این رابطه شاید مطهر بشود و اینکه مشکل قضیه چه می‌باشد؟ چون اگر یادتان باشد روش ما بر این مطلب سیر می‌کرد که هر آنچه خداوند به آن پناه می‌برند را موشکافانه بررسی کنیم که اولاً ببینیم چرا امام به خداوند پناه می‌برند و ثانیاً فهم این چرایی ما را کمک می‌کرد که با تمام وجود پناهندگی را هر طور هست بگیریم، زیرا اهمیت موضوع را درک کردیم، به‌صورت جدی از خداوند پناهندگی می‌گیریم در غیر این صورت لقلقه است، خوب حالا در مورد چرایی این موضوع کلام مختلفی گفته‌شده است ولی آنچه به ذهن بنده می‌رسد خدمت شما عرض می‌کنم، واقعیت این است اگر سلطان به رعیتش ظلم بکند یکی از اتفاقاتی که نوعاً افتاده است زیر سایه این مطلب پذیرش ظلم از طرف ظالم است، یعنی سلطان هیمنه اش را بخواهد ابراز بکند چند راهکار دارد، سلطان یک موقع عادل است، به این معنا که همه می‌دانند امکان ندارد این سلطان ظلم کند، او بین مردم انسان باشکوهی است، صاحب جلالت است، اما نه به این معنا که مردم از او حساب می‌برند، دوستش دارند، این‌یک حالت است، اما حالت دوم این است جلالت و شکوه این سلطان به جهت این در دل مردم جا گرفته است که اگر کوچک‌ترین مخالفتی انجام دهند و کاری که سلطان می‌خواهد انجام ندهند مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرند، پس دودسته شدند، در مورد اول مردم با قلبشان سلطان را دوست داشتند و در مورد دوم که مردم از روی ترس سلطان را دوست داشتند چه فرقی دارد؟ فرق اولی و دومی این است که مردم در حالت اولی سلطان رو حفظ می‌کنند، اما در حالت دوم سلطان خودش سعی می‌کند خود و سلطنتش را حفظ کند، حالا اگر سلطان ظالم باشد ثمره‌اش چه چیز می‌شود؟ این می‌شود که مردم نوعاً چون از جانشان می‌ترسد و طبق حدیث امام حسین الناسُ عبیدُ الدنیا و همچنین به قول امیرالمؤمنین در خطبه ۲۰۸ نهج‌البلاغه وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ، شما دوست دارید بمانید وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُون و بروید با معاویه بجنگید، نجنگید بیچاره‌تان می‌کند، قبل اینکه او حمله کند شما حمله کنید، اگر بیاید در شهرهای شما و به آن شهر حمله کند احدی نیست مگر اینکه خوار شود، بازهم نمی‌رفتند، مشکل این است، توجه بفرماید، اگر مردم ظالم شد، مردم چون بعد دنیایی آن‌ها قوی است ظلم ظالم را می‌پذیرند، چون حاضر نیستند هزینه بدهند، حالا گیرم ظلم ظالم را پذیرفتند که چه؟ اولاً مردمی که زیر سایه ظلم زندگی کنند هیچ‌وقت رشد نمی‌کنند، منظور از رشد آن رشد انسانیست، رشدی که برای آن خلق‌شده‌اند، سلطان زمانی که ظالم باشد چون یک هیچ‌چیز جز حفظ تاج تختش فکر نمی‌کند اصلاً دنبال این نیست که مردم دین یاد بگیرند و زیر سایه آن دین روشت کنند، لذا امام با صیغه جمع به کار می‌برد، می‌فرمایند به تو پناه می‌بریم که مورد ظلم سلطان واقع شویم، صحبت سر فرد نیست، سلطان هر ظلمی شده می‌کند تا تاج تختش را حفظ کند، امروز را نگاه کنید قبل از انقلاب هم نگاه بفرمایید، شاه برای اینکه تاج‌وتختش را حفظ کند چقدر به مردم ظلم کرد، آن شکنجه‌گاه‌ها، ساواک و …، آلان سلاطین حوزه خلیج‌فارس چقدر ظلم می‌کنند، آن‌کسی که نوک پیکان هست ظالم است، خوب مردم در چنین شرایطی رشد نمی‌کنند، لذا کوچک‌ترین اجتماعی را تاب نمی‌آورند، حالا شما نگاه بفرمایید ببینید مردم در کشوری مثل عربستان در چه مرحله‌ای از انسانیت هستند، جز مرام وهابیت چه چیزی دیگری دارند، اما جوانان ما در جبهه‌ها چقدر رشد می‌کردند، چه حالات معنوی‌ای پیدا می‌کردند، قبل انقلاب اعتکاف به این معنایی امروزه معنا نداشت، نوک پیکان وقتی خوب شد، الناس علی دین ملوکهم، مردم به مرام ملوکشان رشد می‌کند، نک پیکان که شد مرحوم امام نتیجه‌اش می‌شود این، نک پیکان وقتی شد رضاشاه مردم هم به تبعش می‌شوند آن‌طور، پس یکی از نکاتی که زیر سایه أَوْ يَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ اتفاق می‌افتد این است که مردم ظلم را می‌پذیرند، حالا وقتی ظلم را پذیرفتند چه اتفاقی می‌افتد؟ ازاینجا به بعد تقابل بین انسان و خدا پیش می‌آید، زیرا خداوند در قرآن کریم به‌صراحت فرموده به‌هیچ‌عنوان حق ندارید دنبال سلطان ظالم حرکت کنید، اگر یادتان باشد چند جلسه قبل عرض کردم در سوره زخرف، یکی‌یکی آیات را می خوانم که شما متوجه بشوید فرعون چه سلطان ظالمی بود، فرعون انسان مصرفی بود، در آیه ۸۳ سوره یونس خواندیم وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ، مصرف بود و از حد گذرانده بود، از حد گذرانده بود، ادعای أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى، مصرف بود، در سوره دخان فرمود إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِنَ الْمُسْرِفِينَ، شما می‌گویید حالا مصرف بود، چه می خوای بگویی؟ وقتی مصرف بود آیه ۱۵۲ و ۱۵۳ سوره شعرا می‌آید وسط که می‌فرماید وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ، گوش به حرف انسان‌های مصرف ندهید، دارد با صراحت می‌گوید، حالا این‌ها چه کسانی هستند؟ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ، خوب سلطان ظالم این است دیگر، يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ می‌کند، ُیصْلِحُونَ هم نمی‌کند، بعد این آدم را خداوند می‌فرماید َلَا تُطِيعُوا أَمْر، حرفش را گوش ندهید، این حرف حضرت صالح با قوم ثمود است، اما چه‌کار کردند؟ در مقابل از مصرفان تبعیت کردند، سوره هود را خواندید خداوند می‌فرمایند َوَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً، خداوند می‌فرماید لعنت من در همین دنیا به دنبالشان آمد، به‌واسطه هم پیروی از مصرفان، چرا دنبال ظالم رفتی؟ چرا پذیرش ظلم کردی؟
حالا یک نمونه‌اش را که در جای‌جای قرآن می‌فرماید او مصرف است و از آن‌طرف هم می‌فرماید وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ یک نمونه‌اش را که چه اتفاقی رخ می‌دهد را در سوره زخرف می‌بینید که در آیه ۵۱ به بعد بزرگ‌ترین مبانی انقلاب اسلامی بر پایه همین آیات است، حالا چون قبلاً این مباحث را عرض کردیم سریع از او عبور می‌کنیم، نگاه بفرمایید این آیه ۵۳ سوره زخرف را، فرعون قوم خودش را به استخفاف کشید، فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ، فرعون قومش را به ذلت کشید آن‌ها هم فرعون را اطاعت کردند، قرار بود لَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ باشند اما تطیعوا شدند، اطاعت کردند، حالا که اطاعت کردند چه شد؟ این‌ها که از ظالم تبعیت کردند و آن را اطاعت کردند و ظلم را پذیرفتند، این‌ها ازنظر من خدا فاسق هستند إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ، وقتی هم که آدم فاسق شد چه می‌شود؟ می‌شود آیه ۸ سوره مائده وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ، خداوند قوم فاسق را هدایت نمی‌کند، توجه بفرمایید، اینکه امام چرا به خدا پناه می‌برد، خیلی راحت از کنارش عبور نکنیم، عبارت دقیق است، مشکل بعدی‌ای که در طول مشکل اول تعریف می‌شود حقیقت شرک است، شما وقتی به شما ظلم می‌شود و ظلم را پذیرفتید به خاطر اینکه بعد دنیایی من قوی است، اتفاقی که می‌افتد از این تبعیت می‌کنم و زیر سایه این تبعیت در واقعاً من دارم او را عبادت می‌کنم، می‌پرستم، مباحث را قبلاً عرض کردم فقط جهت یادآوری خدمتتان عرض می‌کنم اگر خاطر شریف باشد حدیث امام صادق (ع) که مرحوم کلینی در کافی شریف نقل فرمودند مَنْ أَطَاعَ رَجُلاً فِي مَعْصِيَةٍ فَقَدْ عَبَدَهُ هر كه مردى را در گناهى پيروى كند به تحقیق كه او را پرستش كرده است، با همین ادبیات من عرض می‌کنم به شما که تمام کسانی که ظلمه را در ظلمشان یاری می‌کنند مشرک هستند، حالا مشرک به این شرک خفیف است، حالا نمی‌رود بت بپرستد، ما می‌رویم ضریح پیامبر را ببوسیم می‌گویند شما مشرک هستید، اما آلان واضح می‌شود شما مشرک هستید یا ما، یعنی شخصی مبانی آن قرآنی و روایی باشد ظلم ظالم را نباید بپذیردَ، دیگران در خودشان نمی‌دیدند مرحوم امام در خودش دید، امت را هم محیا دید، شد آنچه باید بشود، از مرحوم آقای بروجردی نقل‌شده که ایشان می‌فرمودند من هم معتقد هستم شاه باید برود ولی این برود چه کسی به‌جای آن بیاید؟ امام در خود دید، البته ایشان تا زمانی که مرحوم آیت‌الله بروجردی زیاد تکاپو نداشتند و بعدازآن یا علی را گفتند و شما دیدید چه اتفاقی افتاد، پس بنابراین مشکل این‌که اگر سلطان ظلم کرد و ظلم آن را پذیرفتم، انسان را به سمت طاغوت می‌کشاند و دیگر انسان در جهت عبودیت خدا قدم برنمی‌دارد و در جهت عبودیت شرک قدم برمی‌دارد، دیگر توحیدش تقویت نمی‌شود توحیدی که تمام انبیاء برای اقامه این کلمه آمده‌اند، لذا ظلم سلطان مهم است، مشکل اصلی جامعه این می‌شود که دیگر خدا در این جامعه حاکم نیست و یک انسان مشرک حاکم است بر مثل خودش، پس این أَوْ يَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ مشخص شد، اما اینکه باید چه کرد؟ باید چه کرد همین‌هایی را که گفتیم، در مقام تشریح چه باید کرد؟ در مقام تشریح ظلم پذیر نیاید بود، حالا البته در هر عصری همه موظف هستند با چراغ یک عالم دینی مسیر را طی کنند تا حجتی باشد بین خود و خدای خود، این‌طور نیست که هرکسی در یک‌گوشه‌ای بمب گداری کند و … که ظالم حکومتش بریزد به هم نه اگر کاری هم قرار است انجام شود یک فقیه جامع شرایطی باید بالای سر قضیه باشد که امام عصر فرمودند این بین من و شما حجت است و بین من و او خداوند حجت است، یعنی این‌طور نیست که وقتی گفتیم ظلم نباید پذیرفت هرکسی برود در گوشه‌ای خراب‌کاری بکند، فرمایش امیرالمؤمنین است لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أَمِیرٍ، بالاخره جامعه به یک امیر نیاز دارد چه بر باشد و چه ظالم، بالاخره جامعه نظم می‌خواهد، لذا کار باید به این صورت باشد، همان کاری که شما بزرگواران انجام دادید و انگ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ بر شما منطبق نشد، از همین‌جا من یه نتیجه‌ای بگیرم، هرکسی در جهت تضعیف این نظام ظلم بزرگی است، اینکه رهبر بزرگوارمان حاضر نیستند دست‌بردارند از فتنه ۸۸ این است که دیگر تکرار نشود، ایشان فرمودند نظام رو بردند به لبه پرتگاه، یعنی این أَوْ يَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ را که رد کردند و زدند کنار، آن‌همه خون‌های ریخته شده، آن‌همه زحمات کشیده شده، آن‌همه کودکان، جوانان و زن نان بیوه شده، کجا رفت؟ حالا اسلام در همان حدی که هست، هیچ‌کس ادعا نمی‌کند که اسلام صددرصدی داریم، در همان حدی که هست و توان داریم تا جایی که صاحب اصلی‌اش را برساند.
عبارت بعد وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسْرَافِ، ببینید انجام دادن کاری را می‌گویند تناول آن کار، اسراف هم یعنی زیاده‌روی از حد نیاز که نوعاً از حالت اعتدال انسان را خارج می‌کند، به تو پناه می‌آوریم، از رسیدن به اسراف، مرتکب اسراف بشویم، خوب مشکل این قضیه اسراف چیست؟ اولین اتفاقی که می‌افتد این است که از دایره محبوبیت خداوند خارج می‌شود، واقعیت قضیه این است که خداوند خلقش را دوست داشت و چون او را دوست داشت ارسال رسول انجام داد، اگر دوست نمی‌داشت که ارسال رسول انجام نمی‌داد، لذا دوست داشت یک کمال خودشان برسند، هر خلقی مخلوق خودش را دوست دارد ولی وقتی با خالقش زاویه پیدا بکند آنجا دیگر قضیه فرق می‌کند، این دوست داشتن تبدیل به نغمت و بدبختی می‌شود، بعد می‌شود عدو الله، مشکل اسراف این است که از زیر سایه محبت خداوند خارج می‌شود، خداوند به‌صراحت در سوره مبارکه اعراف آیه ۳۱ فرمودند كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا، اگر این‌طور شدید إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ، بخورید، بیاشامید اما اسراف نکنید، اگر این کار را بکنید دیگر دوستت نداریم، این بزرگ‌ترین مشکل است زیرا اگر خدا کسی را دوست نداشت معنی آن چیست؟ یعنی این‌که من هیچ‌وقت رشد نمی‌کنم، چون رشد زیر سایه خداوند اتفاق می‌افتد، وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّه، اما نکته بعدی که مشکل قضیه است این می‌شود جزو برادران شیطان، وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا، تبذیر از کلمه بذر می‌آید، زارع را دیدید که بذر را می‌پاشد؟ می‌گوید حیف‌ومیل نکن، زارع همین‌طور می‌پاشد، ولی شخصی که حساب شده عمل می کند، مثلاً دونه دونه می کارد، ازاین‌جهت کسی که بی‌محتوا خرج می‌کند به او می‌گویند «مبذر» حالا شما بفرمایید اسراف، چون کنار هم‌معنی می‌شود، امیرالمؤمنین این‌ها را کنار هم استعمال کردند، مثلاً در خطبه ۱۲۶ نهج‌البلاغه فرمودند فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ، این دو را کنار هم آوردند، می‌خواهم عرض کنم بین این دو زیاد فرق نیست، هرچند شاید در مصداق متفاوت باشند، در مورد تبذیر گفتند حیف‌ومیل هم می‌کند ولی در مورد اسراف گفتند بیش‌ازحد نیاز مصرف می‌کند، حیف‌ومیل نمی‌کند لزوماً ولی هر دو زیاده است، از حد اعتدال خارج‌شده، پس اسراف یعنی استفاده بیش از نیاز که انسان را از حد اعتدال خارج می‌کند، آیه ۲۶ سوره اسرا می‌فرماید وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا، اسراف نکن، اهل بریزوبپاش به معنی اینکه همه جی را خراب کنی نیاش، حالا می‌گوید ما یک‌چیزی را بی‌مورد ریختیم بیرون، میگوید چه می‌شود؟ برای چه؟ چون خداوند می‌فرماید إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ، این‌ها برادران شیطان هستند، اگر شما شدید مبذر، اگر شدی مسرف این معنا، می‌شوی جزو برادران شیطان، حالا شدیم برادر شیطان، چه می‌شود؟ اینجا آیه ۲۰۲ سوره اعراف می‌آید وسط که می‌فرماید وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ، اگر شدی برادر شیطان، شیاطین برادرشان را می‌کشانند به سمت «غی» يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ، می‌کشند به سمت سر کشی، گمراهی، بعد جالب اینجاست که ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ، هیچ کوتاهی هم نمی‌کنند، همه جوره می‌کشانندش سمت گمراهی، این مشکل اسراف است، پس اولاً انسان خودش را از دایره محبت خداوند که رشتش زیر سایه این محبت اتفاق می‌افتد خارج می‌کند، می دیگر رشت ندارد و دوم اینکه می‌شود برادر شیطان و وقتی شد برادر شیطان، او را به عقب می‌برند، به سمت تباهی و گمراهی که هیچ کوتاهی هم نمی‌کنند، پس اسراف نکردن مهم است، پس روشن می‌شود که امام سجاد چقدر دقیق موضوع را بیان کرده‌اند.
توجه بفرمایید که آنچه که از ظاهر فرمایش امام سجاد (ع) برمی‌آید و آنچه که از استعمال قرآن کریم در مورد شخص مسرف انسان متوجه می‌شود این است که اسراف فقط در مورد کلوا و اشربوا نیست، هر چیزی که را که انسان از حدش عبور کند قرآن به او می‌فرماید مسرف، به‌عنوان‌مثال نگاه بفرمایید آیه ۸۱ سوره مبارک اعراف را، إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ، می‌فرماید شما به‌جای زن ها رفتید سراغ مردها، شما قوم مسرفی هستید، یعنی کسی که از حدود الهی تعدی کند مسرف است که امام سجاد می‌فرمایند خدایا پناه می‌بریم به تو از این‌که ما مسرف باشیم، این چیزی که امام می‌فرمایند هر دو بعد را در برمی‌گیرد ولی به جهت این‌که بیشتر در مورد خوردن و آشامیدن استعمال شده ما به این‌طرف توجه می‌کنیم، لذا خداوند به فرعون می‌فرماید مسرف، وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ، چرا مسرف بود؟ زیرا زیاده‌روی کرده بود از حد خودش، حد او عبد بودن بود، تجاوز کرد گفت َنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى،
امام از هر دو بعد اسراف به خداوند پناه می‌برد، یعنی هم از خروج انسان از مسیر عبودیت و هم در همین مسیر خوردن کارهای را بکند که نباید بکند.
می خواهم یک مقدار دقیق‌تر این موضوع را بررسی کنیم، روایت مرحوم مجلسی در جلد ۷۶ بهار الانوار در صفحه ۱۰۴ آنجا نقل می‌کند، راوی قضیه ابان بن تغلب است ابان بن تغلب می‌گوید امام سجاد به من فرمودند تَرَی اللهَ أَعْطَی مَنْ أَعْطَی مِنْ کرَامَتِهِ عَلَیهِ وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَیهِ، آیا چنان تصوّر می‌کنید که خداوند، کسی را که مالی داده است، محترم می‌دانسته و کسی را که محروم داشته است، خوار شمرده؟ لا وَ لَکنَّ الْمَالَ مَالُ اللَهِ یضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَ دَائِعَ وَ جَوَّزَ لَهُمْ أَنْ یأْکلُوا قَصْداً وَ یشْرَبُوا قَصْداً وَ یلْبَسُوا قَصْداً وَ ینْکحُوا قَصْداً وَ یرْکبُوا قَصْداً فرمودند هرگز! بلکه مال، مال خدا است و آن را در نزد اشخاص به امانت می‌گذارد و بر ایشان روا می‌دارد که از آن با میانه‌روی بخورند و با میانه‌روی بنوشند و با میانه‌روی بپوشند و با میانه‌روی زناشویی کنند و با میانه‌روی از مرکب استفاده کنند و …، بعد حضرت یک آیه از قرآن می‌خوانند «لا تُسْرِفُوا، إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» بعد امام به ابان این‌طور فرمودند أَ تَرَی اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا عَلَی مَالٍ ـ خُوِّلَ لَهُ أَنْ یشْتَرِی فَرَساً بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ یجْزِیهِ فَرَسٌ بِعِشْرِینَ دِرْهَماً ـ وَ یشْتَرِی جَارِیةً بِأَلْفِ دِینَارٍ وَ یجْزِیهِ بِعِشْرِینَ دِینَاراً ـ وَ قَالَ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْرِفِین، امام می‌فرمایید آیا خیال می کنید که چون خدا به کسی مالی دهد و او را در آن امین بداند، به او این اجازه را می‌دهد که اسبی را به ده هزار درهم برای سوارشدن خود بخرد، درصورتی‌که اسبی به بهای بیست درهم برای او کافی باشد؟
فهمیدید چه شد؟ خدا یک مالی رو به شخص داده است بعد می‌گویید استفاده نکن!
امام سجاد چه می‌خواهد بگوید؟ امام می‌خواهد بگوید این نهی خداوند با این مالی که در اختیار این قرار داده است نمی‌خواند، مثلاً من یک میلیارد به شمار بدهم بعد بگوییم که اسراف نکن، حالا یک ماشین صدمیلیونی کارت را راه می‌اندازد آیا دیگر مجوز داری یک ماشین پانصدمیلیونی بخرید؟ اگر مجوز دادم چرا پس گفته‌ام «لاتسرفوا»؟ این نهی با این جواز نمی‌خواند، معنی‌اش این است امام سجاد (ع) می‌فرمایند این اسراف است، خداوند به تو جواز نداده است یک ماشین معمولی هم کار شمارا راه می‌اندازد مابقی‌اش می‌شود تفاخر، تکاثر است، اگر خداوند اجازه خرج این‌چنین داده بود دیگر لاتسرفوا معنی نداشت، پس معنی‌اش این است باید با مدیریت خرج کرد، با مدیریت هم‌خرج کردن یعنی اسراف نکنید، وَ یرْکبُوا قَصْداً، ینْکحُوا قَصْداً، نمی‌توانی بگویی دارم چنان عروسی‌ای برای فرزندم می گیریم، نه شما بیجا می کنید، نمی توانید اسراف کنی، بعد فقرای مؤمنین از کنارت رد می‌شوند آه می‌کشند، نمی‌گویم پراید سوار شوید ولی دیگر خودروی یک‌میلیاردی نباید سوار شوید، این اسراف است، امام فرمود اگر زیادی دارید بدهید به فقرا، نمی‌خواهید مستقیم دهید، کار تولید کنید برایشان، یأْکلُوا قَصْداً وَ یشْرَبُوا قَصْداً وَ یلْبَسُوا قَصْداً وَ ینْکحُوا قَصْداً وَ یرْکبُوا قَصْداً، خیلی نکته مهمی است، پس نکته‌ای که برای اسراف می‌خواستیم خدمتتان عرض کنیم با این رویات روش شد، به همین جهت شما اگر آیه شصد و هفت سوره مبارکه فرقان را از صفات بندگان خوب خداوند همین است وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا، خداوند می‌فرمایید من زیر بندگی این‌ها را امضا کردم، این می‌شود معنی عباد الرحمن، مگر این‌ها چه ویژگی‌های دارند؟ آنان هستند که هنگام انفاق اسراف نکرده و بخل هم نورزند، بلکه احسان آن‌ها در حد میانه و اعتدال باشد، یک‌وقتی امام صادق برای این‌که این آیه را جا بیندازد می‌دانید چه‌کاری کردند؟ یک‌مشت رید از روی زمین برداشتند و بعد دست مبارک را سفت گرفتند فرمودند هذا اقطار، بار دیگر یک مشت دیگر برداشتند، مشت را باز کردند همه‌اش ریخت، فرمودند هذا اسراف، یک‌مشت دیگر برداشتند مقداری مشت را باز کردند، مقداری ریخت و مقداری باقی ماند، حضرت فرمودند هذا قوام، لذا نباید هم اسراف کنی و هم اینکه به خانواده سخت بگیری، بینا بین، چرا چون هرچه خرج کنید جایش پر می‌شود، آیه ۳۹ سوره «سبأ» می‌فرماید: وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ و شما هر چه (درراه رضای حق) انفاق کنید به شما عوض می‌بخشد و او بهترین روزی دهندگان است، لذا نباید نگران بود ولی از آن‌طرف هم نباید اسراف کرد و طوری خرج کرد که فردای حقوق چیزی نداشته باشید، پس اسراف مشخص شد که چه شد.
دعای هشت صحیفه بسیار مهم است تا جایی که اگر این دعا را بیاموزیم تقریباً کل صحیفه را یاد گرفته‌ایم، برای همین من برای نبین این دعا سرتاسر صحیفه چرخیده‌ام، از ادعیه مختلف شاهد مثال آورده‌ام که باید چه کرد، لذا دعای هشت بسیار مهم است.
ادامه فراز این دعا می‌فرماید وَ مِنْ فِقْدَانِ الْكَفَافِ، ببینید فقدان یعنی نبودن، گمشدن، کفاف یعنی به‌اندازه نیاز، توجه بفرماید این عبارت امام بسیار مهم و تأثیرگذار است، کفاف یعنی به‌اندازه نیاز، به تو پناه می‌برم از این‌که به‌اندازه نیاز نداشته باشیم، شما ممکن است کفاف زندگی شما یک‌میلیون تومان باشد، فردا دختر شما عروس می‌شود ممکن است بیست میلیون باشد، یعنی دستمان جلوی کسی دراز می‌کنند، همیشه به‌اندازه نیاز داشته باشیم، اگر شما زندگی شما این‌گونه بود به فرد می‌گویند انسانی که صاحب کفاف است، حالا اگر این کفاف، فقدان پیدا کرد معنی‌اش چه می‌شود؟ فقدان کفاف یعنی چه؟ معنی‌اش می‌شود فقر، بلای کفاف می‌شود غناء، حال امام از فقدان کفاف به خداوند پناه می‌برد، یعنی از فقر به خداوند پناه می‌برد، در اهمیت کفاف یک روایت بخوانم خدمتتان، این روایت را مرحوم کلینی در کافی شریف، کتاب ایمان و کفر، باب الکفاف، حدیث سوم نقل می‌فرمایند: روزي پيامبر (ص) با همراهان در صحرا عبور می‌کرد، شترچراني را ديد كه شترهايي را می‌چراند، يكي از همراهان را نزد او فرستاد تا مقداري شیر از او بگيرد، فرستاده رسول خدا (ص) نزد شتربان آمد تقاضاي شير كرد،
شتربان: آنچه در پستان شترها است، صبحانه قبيله می‌باشد و آنچه در ظرف‌ها موجود است، شام آن‌ها است
فرستاده رسول خدا (ص) نزد پيامبر (ص) بازگشت و گفتار شتربان را بازگو نمودپيامبر:«خدايابرمال وفرزند شتربان بيفزا»
سپس پيامبر (ص) و همراهان ازآنجا عبور كردند تا به گوسفندچراني رسيدند، آن حضرت شخصي را نزد گوسفندچران فرستاد تا مقداري شير از او بگيرد، فرستاده پيامبر (ص) نزد چوپان آمد و تقاضاي شير كرد، چوپان، گوسفندها را دوشيد و آنچه شير در ظرف بود نيز در ميان ظرف پيامبر (ص) ريخت و گوسفندي نيز براي آن حضرت به‌عنوان هديه، فرستاد و باکمال معذرت، عرض كرد: «همين اندازه در نزد ما بود، اگر بيشتر بخواهيد باز به شما می‌دهم.»پيامبر (ص) درباره آن چوپان، چنين دعا كرد:اَللّهُمَّ ارْزُقْهُ الْكَفافَ؛ خدايا به‌قدر كفاف (اندازه تأمين زندگي) به او روزي بده.»
يكي از اصحاب، به رسول خدا (ص) عرض كرد: در مورد آن شترچران كه شير به شما نداد، دعايي نمودي كه همه ما آن دعا را دوست داريم و فرمودي: «خدايا مال و فرزندش را زياد كن.» ولي در مورد چوپان كه شير به شما داد، دعايي كردي كه همه ما ناخوش داريم و فرمودي: «خدايا به‌اندازه كفاف، به او روزي بده» پيامبر در پاسخ فرمود: «اِنَّ ما قَلَّ وَ كفي خَيْرٌ مِمّا كَثُر وَ اَلْهي؛ همانا آنچه كم باشد و كفايت كند بهتر از آن است كه زياد باشد و موجب غفلت گردد.»
و در پايان فرمود: اَللّهمَّ الرْزُقْ مُحَمَّداً و آلَ مُحَمَّدٍ اَلْكَفافَ؛ خدايا! به محمّد و آل محمّد به اندازه كفاف (نه كم و نه زياد) روزي بده
پس این کفاف موضوعیت دارد، لذا امام از حق دارد که از فقدان این کفاف به خداوند پناه ببرد، این‌یک نکته، اما با توجه به این‌که فقدان این کفاف می‌شود فقر یک روایت عرض کنم، امیرالمؤمنین در خطبه ۳۹ نهج‌البلاغه به فرزندشان ابوحنیفه می‌فرمایند يَا بُنَيَّ، إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ؛ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ، مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ،
مشکل فقر این است توجه فرمایید، فرمودند: اى فرزند بيم دارم كه تو فقير شوى، پس به خدا پناه ببر از فقر. زيرا فقر سبب نقص در دين است و سرگردانى عقل و ایجادکننده دشمنى است، پس ان که امام سجاد از فقدان کفاف به خداوند پناه می‌برند، یک آن روایت اول بود و دوم این روایت.
و السّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

question